کلمه جو
صفحه اصلی

diminutive


معنی : کوچک، خرد، مصغر
معانی دیگر : (بسیار کوچک تر از حد معمول) ریز، ریزه، کوچولو، کوچول موچول، (دستور زبان) تصغیری، کوتوله، هر چیز ریزه، حقیر

انگلیسی به فارسی

مصغر، خرد، کوچک، حقیر


کوچک، مصغر، خرد


انگلیسی به انگلیسی

• tiny, minute, small; indicating smallness (grammar)
diminutive word or suffix (grammar); word indicating small size (such as "booklet", etc.); shortened form of a name, name indicating fondness; very small person; very small thing
diminutive means very small indeed; a formal word.

مترادف و متضاد

کوچک (صفت)
small, short, little, fractional, tiny, minute, bantam, miniature, pocket, diminutive, petty, dinky, puny, runty, gracile, teeny, pint-size, pint-sized, small-fry, weeny

خرد (صفت)
small, little, minim, tiny, pimping, minor, diminutive, petty, exiguous, inconsiderable, minuscule, minikin, pint-size, pint-sized

مصغر (صفت)
diminutive, hypocoristic

tiny, petite


Synonyms: bantam, bitsy, bitty, button, Lilliputian, little, midget, mini, miniature, minute, peewee, pint-sized, pocket, pocket-sized, small, teensy, teensy-weensy, teeny, teeny-weeny, undersize, wee, weeny


Antonyms: big, huge, large, tall


جملات نمونه

1. a diminutive suffix
پسوند تصغیری

2. her diminutive figure made everybody laugh
اندام ریزه پیزه ی او همه را به خنده در می آورد.

3. She has diminutive hands for an adult.
[ترجمه ترگمان]اون دستای کوچیکی برای یه بزرگ سال داره
[ترجمه گوگل]او یک دست کوچک برای یک بزرگسال دارد

4. He's a diminutive figure, less than five feet tall.
[ترجمه ترگمان]اندامی کوچک و کم تر از پنج فوت قد دارد
[ترجمه گوگل]او یک شکل کوچک است، کمتر از پنج فوت قد

5. She noticed a diminutive figure standing at the entrance.
[ترجمه ترگمان]متوجه هیکل ریز اندامی شد که کنار در ایستاده بود
[ترجمه گوگل]او متوجه یک رقم کوچک که در ورودی ایستاده بود

6. Five years after her debut, the diminutive star of the Royal Ballet has the world at her feet.
[ترجمه ترگمان]پنج سال بعد از شروع کار او، ستاره کوچک باله سلطنتی دنیا را زیر پا دارد
[ترجمه گوگل]پنج سال پس از اولین حضور او، ستاره ی کوچکی از بنت سلطنتی جهان را در پای خود دارد

7. Maggie is a diminutive of Margaret.
[ترجمه ترگمان] مگی \"یه تیکه از\" مارگارت \"- ه\"
[ترجمه گوگل]مگگی کوچکتر از مارگارت است

8. She was a diminutive figure beside her husband.
[ترجمه ترگمان]او مردی کوچک اندام و کوچک اندام بود که در کنار شوهرش نشسته بود
[ترجمه گوگل]او در کنار شوهرش یک تصویر کوچک بود

9. The diminutive size of the headstock suits the overall slender appearance of this guitar perfectly.
[ترجمه ترگمان]اندازه ریز of به طور کامل با ظاهر ظریف این گیتار مناسب است
[ترجمه گوگل]اندازه کوچکی از سر و صدا مناسب ظاهر کلی باریک این گیتار کاملا

10. And the weather, from one part of this diminutive island to another, is as varied as the people.
[ترجمه ترگمان]و آب و هوا، از قسمتی از این جزیره کوچک به دیگری، به اندازه مردم تغییر می کند
[ترجمه گوگل]و آب و هوا، از یک بخش از این جزیره کوچک به دیگری، به اندازه مردم متفاوت است

11. The courtroom was the diminutive Carman's stage, where he played carefully to the jury with meticulously prepared gestures and phrases.
[ترجمه ترگمان]صحن دادگاه، صحنه کوچکی بود که در آن با دقت و دقت با حرکات و عبارات منظم و آماده به هیات منصفه بازی می کرد
[ترجمه گوگل]جلسه دادگاه مرحله کارامن کوچک بود، جایی که او به دقت به هیئت منصفه با حرکات و عبارات دقیق آماده شد

12. The proliferation of these diminutive shows will soon be in inverse proportion to the theatres still open to receive them.
[ترجمه ترگمان]گسترش این نمایش های کوچک به زودی در نسبت معکوس به تئاترها خواهد بود که باز پذیرای آن ها خواهند بود
[ترجمه گوگل]گسترش سریع این نمایشهای کوچک به زودی در مقایسه با تئاترهایی که هنوز هم برای دریافت آنها باز است، در معرض بازگشت هستند

13. But their diminutive size makes for fun eating.
[ترجمه ترگمان]اما اندازه کوچکشان آن ها را به خوردن سرگرم می کند
[ترجمه گوگل]اما اندازه کوچک آنها باعث می شود که غذای لذت بخورید

14. Duck of both races like diminutive duck Mallard, with black and green speculum and whitish belly.
[ترجمه ترگمان]اردک هر دو نژاد اردک وار و نرم و سفید و شکم سفید و سفید بود
[ترجمه گوگل]اردک از هر دو نژاد مانند کوچک اردک Mallard، با اسپکولوم سیاه و سبز و شکم سفید پوشیده شده است

Her diminutive figure made everybody laugh.

اندام ریزه‌پیزه‌ی او همه را به خنده در می‌آورد.


a diminutive suffix

پسوند تصغیری


پیشنهاد کاربران

قابل اغماض

کوچک اندام

A diminutive of this name "Ace" is Acy
کوچولو - خرد - کوچک - ریزه پیزه

diminutive ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: کوچک نما
تعریف: وند یا سازه ای که بر مفهوم کلی «کوچکی و خردی» دلالت می کند


کلمات دیگر: