مناسب چیزی بودن، به درد کاری یا چیزی خوردن
be up to sth
پیشنهاد کاربران
کلکی در کار داشتن
توطئه ای در سر داشتن
توطئه ای در سر داشتن
مثال:
Why is Jack keep going to the kitchen?
چرا جک مدام میره آشپزخونه؟
I don't know. That is strange
نمی دونم. عجیبه
I think he's up to something
فکر کنم کلکی تو کارشه
I know! Mom baked cookies. He's eating them
خبر دارم که مامان کلوچه پخته. لابد داره اونارو می خوره
Why is Jack keep going to the kitchen?
چرا جک مدام میره آشپزخونه؟
I don't know. That is strange
نمی دونم. عجیبه
I think he's up to something
فکر کنم کلکی تو کارشه
I know! Mom baked cookies. He's eating them
خبر دارم که مامان کلوچه پخته. لابد داره اونارو می خوره
کاسه ای زیر نیم کاسشونه !
درصدد بودن
علاقه مند به چیزی بود
مایل به کاری بودن
مایل به کاری بودن
مهارت کاریو داشتن
کلمات دیگر: