تا چشم به هم بزنی. تا سربرگردونی. در یک چشم به هم زدن
before your very eyes
پیشنهاد کاربران
دقیقاً جلوی چشم ها
مثال:
she passed away before my very eyes. i could'nt do anything for her
او دقیقاً جلوی چشمهام درگذشت. من هیچ کاری نتونستم برایش بکنم.
مثال:
she passed away before my very eyes. i could'nt do anything for her
او دقیقاً جلوی چشمهام درگذشت. من هیچ کاری نتونستم برایش بکنم.
کلمات دیگر: