کلمه جو
صفحه اصلی

cicatrize


معنی : جای زخم باقی گذاردن
معانی دیگر : (پزشکی و گیاه شناسی) با تولید بافت پوستخدشی scar tissue التیام یافتن (در مورد زخم)، گوشت نو بالا اوردن

انگلیسی به فارسی

(پزشکی و گیاه‌شناسی) با تولید بافت پوست خدشی scar tissue التیام یافتن (درمورد زخم)، جای زخم باقی گذاردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: cicatrizes, cicatrizing, cicatrized
• : تعریف: to cause to heal by forming a cicatrix or scar.

- Her system could not cicatrize the wound.
[ترجمه ترگمان] سیستم او نمی توانست زخم را باز کند
[ترجمه گوگل] سیستم او نمیتواند زخم را سیکاتوری کند
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: cicatrizant (adj.), cicatrization (n.)
• : تعریف: to heal by forming a cicatrix or scar.

- The wound cicatrized rapidly.
[ترجمه ترگمان] زخم به سرعت کنده شد
[ترجمه گوگل] زخم به سرعت از بین می رود

• form a scar, heal and cause a scar (also cicatrise)

مترادف و متضاد

جای زخم باقی گذاردن (فعل)
cicatrize


کلمات دیگر: