معنی : ناهار خوردن، شام خوردن، شام دادن
معانی دیگر : غذا خوردن، (با خوراک) پذیرایی کردن، (مهجور) شام
ناهار خوردن، شام خوردن، شام دادن
شام خوردن، ناهار خوردن، شام دادن
eat, often formally
Synonyms: banquet, breakfast, consume, do lunch, eat out, fall to, feast, feed on, lunch, sup, supper
Antonyms: abstain
We dined in a large room.
در اتاق بزرگی شام خوردیم.
They dined their foreign guests every night.
آنان هر شب مهمانان خارجی خود را شام میدادند.
Tonight I'll dine in.
امشب در منزل شام خواهم خورد.
We had to dine on bread and cheese.
ما مجبور شدیم که به نان و پنیر بسازیم.
Last night we dined out.
دیشب در خارج از منزل شام خوردیم.
let's dine out tonight!
بیا امشب شام برویم بیرون!
dine in
در منزل شام خوردن
dine on (or off)
خوردن (چیز خاصی)
dine out
در خارج از منزل خوراک (شام) خوردن
dine out on
(انگلیس - عامیانه) سر شام از چیزی حرف زدن
dining table
میز ناهارخوری