کلمه جو
صفحه اصلی

disembowelment


دریدن شکم

انگلیسی به فارسی

دریدن شکم


انگلیسی به انگلیسی

• removal of the bowels or entrails

جملات نمونه

1. Suicide by disembowelment was favoured because it was slow and painful and therefore demonstrated courage, self-control, and strong resolve.
[ترجمه ترگمان]خودکشی توسط disembowelment مورد توجه قرار گرفت، زیرا کند و دردناک بود و به همین دلیل شهامت، خویشتن داری و عزم راسخ را به نمایش گذاشت
[ترجمه گوگل]خودکشی توسط غربالگری مورد علاقه بود، زیرا آن آهسته و دردناک بود و در نتیجه شواهد، خود کنترل و عزم قوی را نشان داد

2. Disembowelment or evisceration is the removing of some or all of the vital organs, usually from the abdomen.
[ترجمه ترگمان]Disembowelment یا evisceration برداشتن برخی یا برخی از اندام های حیاتی معمولا از شکم است
[ترجمه گوگل]انقباض یا انقراض حذف برخی از یا تمام ارگان های حیاتی، معمولا از شکم است

3. Disembowelment played a part as a method of execution and ritual suicides once in Japan.
[ترجمه ترگمان]Disembowelment یک بار در ژاپن به عنوان روشی برای اعدام و مراسم خودکشی بازی کرد
[ترجمه گوگل]انقراض بخشی به عنوان شیوه ای از اعدام و خودکشی های آیینی یک بار در ژاپن بود

4. A Japanese citizen failed in his attempt to commit Seppuku, a form of ritual suicide by disembowelment, in front of the Houses of Parliament in Tokyo Monday after police foiled his bid.
[ترجمه ترگمان]یک شهروند ژاپنی در تلاش خود برای ارتکاب جرم شکست خورد، یک نوع خودکشی تشریفاتی توسط disembowelment، در مقابل خانه پارلمان در توکیو پس از آنکه پلیس پیشنهاد وی را خنثی کرد
[ترجمه گوگل]یک شهروند ژاپنی در تلاش برای متعهد شدن به سپپوکو، یک شکل از خودکشی در مراسم اختتامیه، در مقابل مجلس پارلمان در توکیو روز دوشنبه پس از آنکه پلیس درخواست خود را فسخ کرد، شکست خورد

5. Traditionally, the monks who cant complete the task must take their own lives either by hanging or disembowelment.
[ترجمه ترگمان]به طور سنتی، راهبان که نمی توانند این وظیفه را به پایان برسانند، باید زندگی خود را یا با طناب دار یا آویزان کنند
[ترجمه گوگل]به طور سنتی، راهبانانی که نمیتوانند این کار را انجام دهند، باید زندگی خود را با حلق آویز کردن و یا محو شدن از بین ببرند

6. Very quickly the meat line trundles away from me: legs off, skin pulled away, disembowelment, the headless carcass sawn in half.
[ترجمه ترگمان]به سرعت خط گوشت از من دور شد: پاها، پوست، disembowelment، لاشه سر بریده که نصف شده بود
[ترجمه گوگل]به سرعت خط گوشت از من دور می شود: پاها خاموش، پوست کشیده شده، محو شدن، لاشه بی جان است که نصف شده

7. In Japan, Samurai warriors would carry out Seppuku, a ritual suicide by disembowelment, rather than fall into enemy hands.
[ترجمه ترگمان]در ژاپن، جنگجویان سامورایی Seppuku، یک خودکشی سنتی را به جای سقوط در دستان دشمن، انجام می دادند
[ترجمه گوگل]در ژاپن، جنگجویان سامورایی، به جای دست دادن به دست دشمن، خودکشی آدبوکی را از بین می برند

8. He would kill them with a variety of methods, which included dismemberment, decapitation and disembowelment.
[ترجمه ترگمان]او آن ها را با انواع مختلفی از روش ها که شامل تجزیه، سر بریدن و disembowelment می شد، می کشت
[ترجمه گوگل]او آنها را با روش های مختلفی که شامل انحلال، سرقت و محو شدن است، می کشند

9. But the signs of torture -- the cuts, the disembowelment -- were along the lines of what officials are used to seeing in drug-related violence.
[ترجمه ترگمان]اما علائم شکنجه - - the، the - - در امتداد خطوط آن چیزی بودند که مقامات برای دیدن در خشونت های مرتبط با مواد مخدر استفاده می کردند
[ترجمه گوگل]اما نشانه های شکنجه - کاهش، تسلیم شدن - در راستای آنچه که مقامات برای دیدن خشونت های مربوط به مواد مخدر استفاده می کنند

پیشنهاد کاربران

در آوردن دل و روده


کلمات دیگر: