کلمه جو
صفحه اصلی

dictatorial


معنی : مربوط به دیکتاتور
معانی دیگر : استبدادی، دیکتاتوری، خودکامه، مستبد، زورگو، قلدر، خودرای، رئیس ماب، مستبدانه، زورگویانه

انگلیسی به فارسی

مربوط به دیکتاتور


دیکتاتوری، مربوط به دیکتاتور


انگلیسی به انگلیسی

• tyrannical, despotic, autocratic
dictatorial people use their power too forcefully.

مترادف و متضاد

مربوط به دیکتاتور (صفت)
dictatorial

tyrannical, authoritarian


Synonyms: absolute, arbitrary, arrogant, autocratic, bossy, clamorous, crack-the-whip, despotic, dictative, doctrinaire, dogmatic, domineering, egotistic, firm, haughty, imperative, imperious, iron-handed, oppressive, overbearing, peremptory, pompous, proud, stern, throwing weight around, totalitarian, unlimited, unrestricted


Antonyms: democratic, docile, passive


جملات نمونه

1. a dictatorial father
پدر خودرای

2. a dictatorial leader who did not listen to anyone
رهبر خودکامه ای که به حرف هیچ کس گوش نمی کرد

3. hitler's dictatorial regime
حکومت دیکتاتوری هیتلر

4. usually, dictatorial countries jam unfriendly stations
معمولا کشورهای دیکتاتوری روی ایستگاه های مخالف را پارازیت می اندازند.

5. the new chief's dictatorial orders
دستورهای زورگویانه ی رئیس جدید

6. He suspended the constitution and assumed dictatorial powers.
[ترجمه ترگمان]قانون اساسی را معلق کرد و قدرت های دیکتاتوری به دست آورد
[ترجمه گوگل]او قانون اساسی را به حالت تعلیق درآورد و قدرت های دیکتاتوری را به عهده گرفت

7. At first he was most dictatorial and aggressive in what he said, but when he realised that he would get nowhere by that means, he began to sing another tune.
[ترجمه ترگمان]اول از همه dictatorial و aggressive بود، اما وقتی پی برد که به هیچ جا نخواهد رسید، شروع به خواندن آهنگ دیگری کرد
[ترجمه گوگل]در ابتدا او در آنچه که او گفت، بیشتر دیکتاتوری و تهاجمی بود، اما زمانی که متوجه شد که از این طریق به هیچ وجه امکان پذیر نیست، او شروع به آواز خواندن کرد

8. Arjuna Ranatunga was a dictatorial leader, who strutted around the field with Napoleonic arrogance.
[ترجمه ترگمان]Arjuna Ranatunga یک رهبر دیکتاتوری بود که با تفرعن ناپلئون در میدان خارج شد
[ترجمه گوگل]آرجونا راناتونگا رهبر دیکتاتوری بود که در سراسر میدان با نزاکت ناپلئون به سر می برد

9. His attitude has become increasingly dictatorial.
[ترجمه ترگمان]نگرش او به طور فزاینده ای dictatorial شده است
[ترجمه گوگل]نگرش او به طور فزاینده دیکتاتوری تبدیل شده است

10. Her father is very dictatorial.
[ترجمه ترگمان]پدرش خیلی dictatorial
[ترجمه گوگل]پدرش بسیار دیکتاتوری است

11. The reason; what they see as his dictatorial attitude to parking in the High Street.
[ترجمه ترگمان]دلیلش این است که رفتار dictatorial را در خیابان اصلی به آن ها نشان می دهند
[ترجمه گوگل]دلیل؛ آنچه که آنها به عنوان رفتار دیکتاتوری خود در پارکینگ در خیابان های بالا می بینند

12. But never stopped the struggle between the dictatorial and the antiauthoritarian, in which the revolutionary tradition of the Russian people was carried forward.
[ترجمه ترگمان]اما هرگز کش مکش بین دیکتاتوری و the را که سنت انقلابی مردم روسیه به جلو حمل می شد متوقف نکرد
[ترجمه گوگل]اما مبارزه بین دیکتاتوری و ضدانقلابی، که در آن سنت انقلابی مردم روسیه به پیش می رفت، هرگز متوقف نشد

13. It points out anti-feudal and anti - dictatorial significance.
[ترجمه ترگمان]آن اهمیت anti و anti را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]این اهمیت ضد فئودال و ضد دیکتاتوری را نشان می دهد

14. The revolution brought about the downfall of the dictatorial regime.
[ترجمه ترگمان]انقلاب موجب سقوط رژیم دیکتاتوری شد
[ترجمه گوگل]انقلاب موجب سقوط رژیم دیکتاتوری شد

15. We show that dictatorial are the only rules satisfying efficiency, continuity, and strategy-proofness, when the domain satisfies property B .
[ترجمه ترگمان]ما نشان می دهیم که دیکتاتوری تنها قوانینی هستند که کارایی، تداوم و استراتژی را ارضا می کنند وقتی که دامنه B را ارضا می کند
[ترجمه گوگل]ما نشان می دهیم که دیکتاتوری تنها قواعدی است که رضایت کارایی، تداوم و استقامت را در بر می گیرد، زمانی که دامنه به اموال B رضایت می دهد

16. The Peace Prize was widely welcomed as a shot in the arm for their movement by fellow protesters, even though many had begun to tire of what some complained was a "dictatorial 3 " style of her own.
[ترجمه ترگمان]جایزه صلح به طور گسترده به عنوان تیری در بازوی معترضان مورد استقبال قرار گرفت، اگرچه بسیاری از آنچه برخی از آن ها شکایت کرده بودند، سبک \"dictatorial\" خودش بود
[ترجمه گوگل]جایزه صلح به طور گسترده ای از طرف معترضان به عنوان یک دستاورد برای جنبش آنها مورد ستایش قرار گرفته است، هرچند بسیاری از آن ها شروع به تسلیم شدن کرده اند که بعضی از آنها شکایت کرده اند که یک سبک دیکتاتور 3 است

Hitler's dictatorial regime

حکومت دیکتاتوری هیتلر


A dictatorial leader who did not listen to anyone.

رهبر خودکامه‌ای که به حرف هیچ‌کس گوش نمی‌کرد.


a dictatorial father

پدر خودرأی


the new chief's dictatorial orders

دستورهای زورگویانه‌ی رئیس جدید


پیشنهاد کاربران

1. She laughed at me, Russell wrote, when I behaved like a don or a prig, and when I was dictatorial in conversation.
راسل نوشت ، او به من خندید ، هنگامی که من مانند یک اشراف زاده یا یک آدم خودنما رفتار می کردم ، و هنگامی که در مکالمه زورگو بودم.
2. It was created virtually by dictatorial fiat and remains in existence by virtual dictatorial fiat.
این عملاً توسط حکم دیکتاتوری ایجاد شده و با حکم دیکتاتوری موجود بالقوه باقی مانده است.
3. He is renowned as a canny strategist and has a sharp economic mind, but his dictatorial approach and suppression of human rights worries many.
وی به عنوان یک استراتژیست زیرک مشهور است و از نظر اقتصادی تیزبین است ، اما رویکرد دیکتاتوری و سرکوب حقوق بشر او بسیاری را نگران می کند.
4. In response to his rigidity and dictatorial nature, one of his assistants created his own professional group of physicians.
در پاسخ به سخت گیری و ذات استبدادی او ، یکی از دستیاران وی گروه حرفه ای پزشکان خود را ایجاد کرد.
5. In April 1936, he became Prime Minister upon the restoration of the monarchy, and on 4 August 1936 was given dictatorial powers.
در آوریل 1936 ، وی با احیای سلطنت نخست وزیر شد و در 4 آگوست 1936 اختیارات مطلق به او داده شد.
6. If I was cynical I would believe that he was trying to frighten us into compliance with his own authoritarian, dictatorial agenda.
اگر من بدبینی می کردم ، اعتقاد داشتم که او سعی می کند ما را از رعایت دستور کار سلطه گرانه و مستبدانه خود بترساند.
7. V operates without compunction or mercy, and his brand of enforced anarchy is just as dictatorial as the forces to which he is opposed.
وی بدون رحم و مروت عمل می کند و آنارشی تحمیلی اجباری وی همانند دیکتاتوری نیروهایی است که با آنها مخالف است.
8. Several former communist leaders used symbolism, religion, and outright dictatorial tactics to remain in power.
چندین رهبر پیشین کمونیست از نمادگرایی، مذهب و روشهای کاملاً استبدادی برای ماندن در قدرت استفاده کردند.

Dictatorial = دیکتاتوری، استبدادی، مستبدانه، زورگو، مطلق

dictatorial authority = اقتدار مستبدانه

معانی دیگر >>>>> مغرور، خودکامه، خودرای، قلدر، ستمگرانه، زورگویانه


dictatorial ( علوم سیاسی و روابط بین الملل )
واژه مصوب: استبدادی
تعریف: مربوط به استبداد


کلمات دیگر: