کلمه جو
صفحه اصلی

mutilate


معنی : ناقص، قلب و تحریف شده، تحریف شدن، اخته کردن، فلج کردن، معیوب کردن، تحریف کردن، ناقص کردن، بی اندام کردن
معانی دیگر : (اندام انسان یا جانور را) بریدن و ناقص کردن، قطع عضو کردن، (با برداشتن اجزا یا تغییر دادن آنها) معیوب کردن، ضایع کردن، فلج

انگلیسی به فارسی

ناقص، فلج، قلب وتحریف شده، بی اندام کردن، اخته کردن، ناقص کردن، فلج کردن، تحریف شدن


معیوب کردن


خشونت، تحریف کردن، معیوب کردن، بی اندام کردن، اخته کردن، ناقص کردن، فلج کردن، تحریف شدن، قلب و تحریف شده، ناقص


انگلیسی به انگلیسی

• amputate a limb; cause a deformity, deface; pervert, distort; destroy
if someone is mutilated, their body is damaged very severely.
if you mutilate something, you deliberately damage it and spoil it.
see also mutilated.

مترادف و متضاد

ناقص (صفت)
rudimentary, malformed, incorrect, faulty, defective, fragmentary, mutilate, half-baked, imperfect, incomplete, sketchy, skimpy, half, imperfective, manque, roughcast

قلب و تحریف شده (صفت)
mutilate

تحریف شدن (فعل)
mutilate

اخته کردن (فعل)
neuter, castrate, caponize, emasculate, geld, mutilate

فلج کردن (فعل)
paralyze, cripple, freeze, mutilate, palsy, paralyse

معیوب کردن (فعل)
damage, mar, mutilate, impair

تحریف کردن (فعل)
garble, skew, slant, distort, mutilate, falsify

ناقص کردن (فعل)
truncate, mar, mutilate

بی اندام کردن (فعل)
mar, mutilate

maim, damage


Synonyms: adulterate, amputate, batter, bowdlerize, butcher, cripple, crush, cut to pieces, cut up, deface, disable, disfigure, dismember, distort, expurgate, hack, hash up, hurt, injure, lacerate, lame, mangle, mar, mess up, ravage, scratch, spoil, weaken


Antonyms: fix, mend, repair


جملات نمونه

1. to mutilate a book by censorship
با سانسور کردن کتابی را ناقص کردن

2. More than 30 horses have been mutilated in the last nine months.
[ترجمه ترگمان]بیش از ۳۰ اسب در نه ماه گذشته تکه تکه شده اند
[ترجمه گوگل]بیش از 30 اسب در 9 ماه گذشته زخمی شده اند

3. The prisoners had been tortured and mutilated.
[ترجمه ترگمان]زندانیان را شکنجه داده و قطعه قطعه شده بودند
[ترجمه گوگل]زندانیان شکنجه و زخمی شده اند

4. Her body had been mutilated beyond recognition.
[ترجمه ترگمان]بدنش از تشخیص محو شده بود
[ترجمه گوگل]بدنش غیر قابل تشخیص بود

5. Her arm was mutilated in the accident.
[ترجمه ترگمان]دستش در تصادف فلج شده بود
[ترجمه گوگل]بازوی او در حادثه زخمی شد

6. They have mutilated a beautiful film by making these changes.
[ترجمه ترگمان]آن ها فیلم زیبایی را با ایجاد این تغییرات قطع کرده اند
[ترجمه گوگل]آنها با ایجاد این تغییرات، یک فیلم زیبا را خنثی کردند

7. Brecht's verdict was that his screenplay had been mutilated.
[ترجمه ترگمان]حکم Brecht این بود که screenplay از کار افتاده بودند
[ترجمه گوگل]حکم برشت این بود که فیلمنامه او زخمی شده است

8. The bodies were mutilated beyond recognition.
[ترجمه ترگمان]این اجساد فراتر از بازشناسی قطع شده بود
[ترجمه گوگل]بدنها تا حد زیادی شناخته شدند

9. The sculpture was badly mutilated in the late eighteenth century.
[ترجمه ترگمان]مجسمه سازی در اواخر قرن هجدهم به طرز بدی ناقص بود
[ترجمه گوگل]مجسمه سازی در اواخر قرن هجدهم بدرفتاری شد

10. The pilot was mutilated in the plane crash and now has only one leg.
[ترجمه ترگمان]خلبان در سانحه هواپیما مثله شده بود و حالا فقط یک پا دارد
[ترجمه گوگل]خلبان در تصادف هواپیما زخمی شد و اکنون تنها یک پا دارد

11. A lot of the bodies had been badly mutilated.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از جسدها به طرز بدی ناقص شده بودند
[ترجمه گوگل]بسیاری از بدنها به شدت زخمی شده اند

12. Intruders slashed and mutilated several paintings.
[ترجمه ترگمان]Intruders چندین نقاشی را زخمی و تکه تکه کرد
[ترجمه گوگل]مهاجمان نقاشی های مختلف را تخریب و تخریب کردند

13. He tor-tured and mutilated six young men.
[ترجمه ترگمان]اون روی شش تا مرد جوان فلج شده و فلج شده
[ترجمه گوگل]او شش مرد جوان را مجبور کرد و مجروح ساخت

14. The mutilated bodies of seven men have been found beside a railway line.
[ترجمه ترگمان]اجساد مقتول هفت نفر را در کنار خط آهن پیدا کرده اند
[ترجمه گوگل]جسد زخمی از هفت مرد در کنار خط راه آهن یافت شده است

15. You've mutilated the story by making such big changes.
[ترجمه ترگمان]شما داستان را با ایجاد چنین تغییرات بزرگی قطع کرده اید
[ترجمه گوگل]شما با تغییر چنین تغییراتی داستان را تحریف کردید

The murdered man's body had been mutilated.

جسد مقتول را قطع عضو و ناقص کرده بودند.


a mutilated animal

حیوان آش و لاش


to mutilate a book by censorship

با سانسور کردن کتابی را ناقص کردن


پیشنهاد کاربران

آش و لاش کردن

shatter
batter
درب و داغون کردن

E. g. Self - hatred apparently drove her to mutilate her own face
تنفر از خویش ظاهراً دختره/زنه رو به جایی کشوند تا صورت خودش رو درب و داغون/آش و لاش/ناقص و معیوب کنه


کلمات دیگر: