کلمه جو
صفحه اصلی

biscuit


معنی : بیسکویت، کلوچه خشک
معانی دیگر : نان شیرینی خشک، کلوچه ی دوآتشه، قهوه ای کم رنگ، ظرف سفالین بی لعاب

انگلیسی به فارسی

کلوچه خشک، بیسکویت


بیسکویت، کلوچه خشک


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: biscuit, biscuits
(1) تعریف: an unsweetened bread in the shape of a small cake, made with a generous amount of shortening and leavened with baking powder or baking soda instead of yeast.

- These biscuits are delicious with sausage gravy.
[ترجمه ترگمان] این بیسکوئیت با سس sausage خوش مزه ست
[ترجمه گوگل] این بیسکویت ها با شیرین سوسیس خوشمزه هستند

(2) تعریف: (chiefly British) a small, thin, crisp, sweet cake baked from stiff dough.
مشابه: cookie

(3) تعریف: clay or porcelain that has been fired but not glazed. (See bisque

(4) تعریف: (chiefly British) a small, thin, crisp, plain or savory cake; cracker.

- cheese and biscuits
[ترجمه ترگمان] پنیر و بیسکوییت
[ترجمه گوگل] پنیر و بیسکویت

• kind of bread; bread that comes in small flat cakes; cookie (british)
a biscuit is a small, flat cake that is crisp and usually sweet.

مترادف و متضاد

بیسکویت (اسم)
cookie, biscuit, scone, cooky

کلوچه خشک (اسم)
biscuit

جملات نمونه

1. take the biscuit
(انگلیس - عامیانه) کار بد یا مایوس کننده کردن

2. She dunked a biscuit in her tea.
[ترجمه ترگمان]یک بیسکوییت توی چایش ریخت
[ترجمه گوگل]او بیسکویت را در چای خود دنج کرد

3. Would you like some cake or biscuit?
[ترجمه ترگمان]کیک یا بیسکوئیت دوست داری؟
[ترجمه گوگل]آیا کیک و بیسکویت را دوست دارید؟

4. Jill dunked her ginger biscuit in her tea.
[ترجمه ترگمان]جیل بیسکوییت زنجبیلی در چایش ریخت
[ترجمه گوگل]جیل بیسکویت زنجبیل خود را در چای خود گذاشت

5. He started to nibble his biscuit.
[ترجمه ترگمان]شروع کرد به جویدن بیسکویت
[ترجمه گوگل]او شروع به خرد کردن بیسکویت کرد

6. He brushed the biscuit crumbs from his jacket.
[ترجمه ترگمان]خرده های بیسکوییت را از کتش درآورد
[ترجمه گوگل]او کراس بیسکویت را از جلیقه اش برداشت

7. You greedy pig! You're not having another chocolate biscuit!
[ترجمه ترگمان]! ای خوک حریص تو یک بیسکوییت شکلاتی دیگر نمی خوری!
[ترجمه گوگل]شما خوک حریص! شما بیسکویت شکلاتی دیگر ندارید

8. I'll have a biscuit to keep me going until dinner time.
[ترجمه ترگمان]یک تکه نان دارم که تا شام پیش من می ماند
[ترجمه گوگل]من بیسکویت را برای نگه داشتن من تا شام می برم

9. I took a nibble from the biscuit.
[ترجمه ترگمان]یک تکه بیسکویت برداشتم
[ترجمه گوگل]من یک بیسکویت را برداشتم

10. The biscuit eats crisp.
[ترجمه ترگمان]بیسکویت برشته می شود
[ترجمه گوگل]بیسکویت ترد است

11. The cake has a biscuit base .
[ترجمه ترگمان]کیک یک پایه بیسکویت دارد
[ترجمه گوگل]کیک پایه بیسکویت دارد

12. Mr. Smith takes the biscuit as a story teller.
[ترجمه ترگمان]اقای اسمیت بیسکوییت را به عنوان یک گوینده داستان می گیرد
[ترجمه گوگل]آقای اسمیت بیسکویت را به عنوان یک قاتل داستان می گیرد

13. You can have another biscuit if you ask nicely.
[ترجمه ترگمان]اگر خوب بخواهی می توانی یک بیسکوییت دیگر بخوری
[ترجمه گوگل]اگر به سادگی از شما بخواهید بیسکویت دیگری بخورید

14. He broke the biscuit in half and handed one piece to me.
[ترجمه ترگمان]بیسکوییت را نصف کرد و یک تکه به من داد
[ترجمه گوگل]او بیسکویت را نصف کرد و یک قطعه به من داد

15. He nibbled the biscuit cautiously.
[ترجمه ترگمان]با احتیاط بیسکوییت را به دندان گرفت
[ترجمه گوگل]او بیسکویت را با احتیاط از بین برد

اصطلاحات

take the biscuit

(انگلیس - عامیانه) کار بد یا مأیوس‌کننده کردن


پیشنهاد کاربران

این کلمه عجیب اما با مزه است.
دلیل اینکه به به آن Bisciut می گویند این است که این کلمه در واقع این استBis ciut
در زبان لاتین bis به دوبار است یعنی این ماده غذایی چون دوبار پخته می شود به آن biscuit می گویند

واژه biscuit به معنای بیسکویت
واژه biscuit به معنای بیسکویت به نوعی شیرینی گفته می شود که از آردگندم، شکر و روغن تهیه می شود. واژه biscuit تنها در انگلیسی بریتانیایی کاربرد دارد و در انگلیسی آمریکایی به جای آن از واژه cookie استفاده می شود.

منبع: سایت بیاموز


کلمات دیگر: