کلمه جو
صفحه اصلی

dinnertime


معنی : ظهر

انگلیسی به فارسی

وقت شام، ظهر


انگلیسی به انگلیسی

• mealtime, suppertime (referring to afternoon or evening meals)
dinnertime is the time when dinner is eaten, either at about midday or early in the evening.
usual time of eating dinner; mealtime, suppertime (referring to afternoon or evening meals)

مترادف و متضاد

ظهر (اسم)
dorsum, dinner hour, noon, midday, noonday, dinnertime, meridian, noontide

جملات نمونه

1. I didn't get home till after dinnertime.
[ترجمه ترگمان]تا موقع ناهار به خانه نیامدم
[ترجمه گوگل]من تا بعد از شام به خانه نشستم

2. Dinnertime that day was hideous.
[ترجمه ترگمان]اون روز خیلی زشت بود
[ترجمه گوگل]شام خوردن در آن روز پریشان بود

3. The telephone call came shortly before dinnertime.
[ترجمه ترگمان]کمی قبل از شام زنگ تلفن به صدا درآمد
[ترجمه گوگل]تماس تلفنی به مدت کوتاهی قبل از شام خوردن بود

4. I'd been over the pub at dinnertime.
[ترجمه ترگمان]سر میز ناهار در مهمانخانه بودم
[ترجمه گوگل]من در هنگام شام در طول روز میهمان بودم

5. It took them from breakfast to dinnertime to teatime to get everybody.
[ترجمه ترگمان]ناهار را برای صرف ناهار به صرف ناهار صرف صرف ناهار صرف ناهار می کرد
[ترجمه گوگل]آنها را از صبح تا شام به شیرینی برد تا همه را بگیرند

6. He always seems to call me at dinnertime.
[ترجمه ترگمان]همیشه موقع ناهار به من زنگ می زند
[ترجمه گوگل]او همیشه به نظر می رسد که من را در هنگام شام فراخواند

7. Jerry and Dave usually visit around dinnertime.
[ترجمه ترگمان]جری و دیو معمولا سر میز شام می آیند
[ترجمه گوگل]جری و دیو معمولا در هنگام شام می بینند

8. As dinnertime approaches, we cheer up.
[ترجمه ترگمان]هنگام صرف شام، ما خوشحال می شویم
[ترجمه گوگل]همانطور که در زمان شام می روید، ما را تشویق می کنیم

9. It won't be too long before dinnertime.
[ترجمه ترگمان]وقت شام زیاد طول نخواهد کشید
[ترجمه گوگل]این خیلی طول نخواهد کشید قبل از شام

10. Jenny, don't forget your homework. See you at dinnertime.
[ترجمه ترگمان] جنی \"، تکالیفت رو فراموش نکن\" موقع شام میبینمت
[ترجمه گوگل]جنی، تکالیف خود را فراموش نکنید شما را در هنگام شام می بینم

11. The farm girl also kicks him at dinnertime.
[ترجمه ترگمان]دختر دهاتی هم موقع ناهار او را با لگد می پراند
[ترجمه گوگل]دختر مزرعه نیز او را در زمان شام میبرد

12. I didn't realize it was dinnertime already.
[ترجمه ترگمان]متوجه نشدم که هنوز وقت شامه
[ترجمه گوگل]من متوجه نشدم که آن زمان شام بود

13. Eating the same foods at dinnertime tends to increase weight, blood pressure and heart disease.
[ترجمه ترگمان]خوردن غذاهای مشابه در سر میز غذا تمایل به افزایش وزن، فشار خون و بیماری های قلبی دارد
[ترجمه گوگل]خوردن غذاهای مشابه در هنگام شام باعث افزایش وزن، فشار خون و بیماری های قلبی می شود

14. Dinnertime at Cuddie Springs: Hunting and Butchering Megafauna?
[ترجمه ترگمان]Dinnertime در پایگاه Springs: شکار و شکار megafauna؟
[ترجمه گوگل]شام در Cuddie Springs: شکار و قصابی Megafauna؟

15. I'll see you all at dinnertime.
[ترجمه ترگمان]موقع شام همه تون رو می بینم
[ترجمه گوگل]من همه را در هنگام شام می بینم

پیشنهاد کاربران

مواد غذایی

میشه وقت شام

وقت شام


کلمات دیگر: