کلمه جو
صفحه اصلی

tiredness


معنی : فتور، خستگی
معانی دیگر : بیزازی، سیری

انگلیسی به فارسی

خستگی، فتور


انگلیسی به انگلیسی

• weariness, state of being exhausted

مترادف و متضاد

فتور (اسم)
weariness, weakness, mollification, assuagement, languor, fatigue, discouragement, tiredness

خستگی (اسم)
weariness, lassitude, ennui, tedium, illness, sickness, languor, fatigue, boredom, exhaustion, tiredness, wound

جملات نمونه

1. Excessive tiredness while driving can kill.
[ترجمه ترگمان]خستگی بیش از حد در حین رانندگی می تواند بکشد
[ترجمه گوگل]خستگی بیش از حد در هنگام رانندگی می تواند کشتن باشد

2. A desperate tiredness set in after hours of anxious waiting.
[ترجمه ترگمان]پس از چند ساعت انتظار، خستگی ناشی از ناامیدی به راه افتاد
[ترجمه گوگل]یک خستگی ناامید بعد از ساعت انتظار اضطرابی تنظیم شده است

3. Tiredness and despair were etched into his face.
[ترجمه ترگمان]ناامیدی و ناامیدی در چهره اش نقش بسته بود
[ترجمه گوگل]خستگی و ناامیدی در چهره اش پاره شد

4. Stress and tiredness often result in a lack of concentration.
[ترجمه ترگمان]استرس و خستگی اغلب منجر به عدم تمرکز می شود
[ترجمه گوگل]استرس و خستگی اغلب منجر به عدم تمرکز می شود

5. The main symptoms of anaemia are tiredness and pallor.
[ترجمه ترگمان]علایم اصلی کم خونی، خستگی و رنگ پریدگی هستند
[ترجمه گوگل]علائم اصلی کم خونی عبارتند از خستگی و بلع

6. Stress and tiredness affect your powers of concentration.
[ترجمه ترگمان]استرس و خستگی بر قدرت تمرکز شما تاثیر می گذارند
[ترجمه گوگل]استرس و خستگی بر قدرت تمرکز شما تأثیر می گذارد

7. His tiredness caused him to make a regrettable error.
[ترجمه ترگمان]خستگی اش او را به اشتباه تاسف بار تبدیل کرده بود
[ترجمه گوگل]خستگی او باعث شد او خطایی ناخوشایند ایجاد کند

8. A wave of tiredness came upon her.
[ترجمه ترگمان]موجی از خستگی بر او چیره شد
[ترجمه گوگل]موجی از خستگی بر او وارد شد

9. Primrose, stupefied by tiredness, began to wail that she was hungry.
[ترجمه ترگمان]Primrose که از خستگی گیج شده بود شروع به گریه و زاری کرد که او گرسنه است
[ترجمه گوگل]زودرس با خستگی خسته شدم، گریه می کرد

10. Her arm muscles have knotted with tiredness.
[ترجمه ترگمان]ماهیچه های بازویش براثر خستگی درهم گره شده اند
[ترجمه گوگل]عضلات بازو آنها با خستگی پیچیده است

11. Symptoms are unusual paleness and tiredness.
[ترجمه ترگمان]نشانه ها حاکی از رنگ پریدگی غیر عادی و خستگی هستند
[ترجمه گوگل]علائم پوسیدگی غیرعادی و خستگی است

12. A dangerous tiredness crept over her as she drove.
[ترجمه ترگمان]همچنان که می راند خستگی خطرناکی بر او چیره می شد
[ترجمه گوگل]خستگی خطرناک او را بر روی او راند

13. A feeling of tiredness began to creep over her.
[ترجمه ترگمان]احساس خستگی وجودش را فرا گرفت
[ترجمه گوگل]احساس خستگی شروع به خزش کرد

14. Tiredness is one of the most common symptoms of stress.
[ترجمه ترگمان]Tiredness یکی از شایع ترین علائم استرس است
[ترجمه گوگل]خستگی یکی از شایع ترین نشانه های استرس است


کلمات دیگر: