کلمه جو
صفحه اصلی

sentimentality


معنی : احساسات، پیروی از عواطف واحساسات، گرایش بسوی احساسات، حالت احساساتی
معانی دیگر : تمایل به غلو در بیان احساسات، فزون سوهش نمایی، sentimentalism گرایش بسوی احساسات

انگلیسی به فارسی

( sentimentalism )گرایش بسوی احساسات، حالت احساساتی، پیروی از عواطف واحساسات


انگلیسی به انگلیسی

• quality of being sentimental, quality of being emotional (especially excessively emotional)

مترادف و متضاد

احساسات (اسم)
emotions, sentimentality, heartbeat

پیروی از عواطف و احساسات (اسم)
sentimentality, sensationalism, sentimentalism

گرایش بسوی احساسات (اسم)
sentimentality, sentimentalism

حالت احساساتی (اسم)
sentimentality, sentimentalism

جملات نمونه

1. you must supplant sentimentality with wisdom
شما باید عقل را جانشین احساسات کنید.

2. The director discovered a rich vein of sentimentality.
[ترجمه ترگمان]مدیر رگه غنی ابراز احساسات را کشف کرد
[ترجمه گوگل]کارگردان یک غریب غریب از احساسات را کشف کرد

3. Sentimentality seems a characteristic of all the writers of that period.
[ترجمه ترگمان]sentimentality یکی از ویژگی های تمام نویسندگان آن دوره است
[ترجمه گوگل]حس گرایی به نظر می رسد مشخصه ای از همه نویسندگان آن دوران است

4. The film lapses into mawkish sentimentality near the end.
[ترجمه ترگمان]فیلم در نزدیکی پایان این ابراز احساسات قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]این فیلم در نهایت به احساسات مولوکی پایان می دهد

5. His books are sometimes accused of sickly sentimentality.
[ترجمه ترگمان]کتاب های او گاه به حساسیت بیمار متهم می شوند
[ترجمه گوگل]کتاب های او گاهی اوقات به احساسات بدبینانه متهم می شوند

6. In this book there is no sentimentality.
[ترجمه ترگمان]در این کتاب، احساساتی در کار نیست
[ترجمه گوگل]در این کتاب احساساتی نیست

7. The movie seems to tap into a general sentimentality about animals.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که این فیلم به حساسیت عمومی نسبت به حیوانات ضربه زده است
[ترجمه گوگل]فیلم به نظر می رسد به احساسات عمومی در مورد حیوانات ضربه بزنید

8. The film is spoilt by a slightly treacly sentimentality.
[ترجمه ترگمان]این فیلم توسط احساساتی که از حساسیت کمی برخوردار است، خراب شده است
[ترجمه گوگل]فیلم با احساسات کمی گرانبها خراب شده است

9. Caring for animals is not sentimentality - it reinforces our respect for life.
[ترجمه ترگمان]مراقبت از حیوانات احساساتی نیست - احترام ما را برای زندگی تقویت می کند
[ترجمه گوگل]مراقبت از حیوانات احساساتی نیست - احترام به زندگی ما را تقویت می کند

10. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!

11. His poetry often lapses into sentimentality.
[ترجمه ترگمان]شعر او اغلب به احساساتی تبدیل می شود
[ترجمه گوگل]شعر او اغلب به احساسات خود ختم می شود

12. Here is the pretty official groveling in sentimentality.
[ترجمه ترگمان]این هم یکی از مقامات زیبا که در احساساتی شدن در شما رخنه می کند
[ترجمه گوگل]در اینجا سستی بسیار عجیب و غریب در احساسات است

13. He was careful to avoid any sentimentality in his speech.
[ترجمه ترگمان]مراقب بود که در گفتار خود حساسیت نشان ندهد
[ترجمه گوگل]او مراقب بود که در سخنرانی خود احساس غرور کند

14. Sentimentality was the defining feature of old Labour's solipsism.
[ترجمه ترگمان]sentimentality ویژگی تعیین کننده شخصیت قدیمی حزب کارگر بود
[ترجمه گوگل]احساسات، ویژگی مشخصی از جنبش کارگری قدیمی بود

15. There was no sentimentality about these cottages.
[ترجمه ترگمان]در این کلبه ها هیچ احساساتی وجود نداشت
[ترجمه گوگل]هیچ احساساتی در مورد این کلبه ها وجود نداشت


کلمات دیگر: