1. you must supplant sentimentality with wisdom
شما باید عقل را جانشین احساسات کنید.
2. The director discovered a rich vein of sentimentality.
[ترجمه ترگمان]مدیر رگه غنی ابراز احساسات را کشف کرد
[ترجمه گوگل]کارگردان یک غریب غریب از احساسات را کشف کرد
3. Sentimentality seems a characteristic of all the writers of that period.
[ترجمه ترگمان]sentimentality یکی از ویژگی های تمام نویسندگان آن دوره است
[ترجمه گوگل]حس گرایی به نظر می رسد مشخصه ای از همه نویسندگان آن دوران است
4. The film lapses into mawkish sentimentality near the end.
[ترجمه ترگمان]فیلم در نزدیکی پایان این ابراز احساسات قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]این فیلم در نهایت به احساسات مولوکی پایان می دهد
5. His books are sometimes accused of sickly sentimentality.
[ترجمه ترگمان]کتاب های او گاه به حساسیت بیمار متهم می شوند
[ترجمه گوگل]کتاب های او گاهی اوقات به احساسات بدبینانه متهم می شوند
6. In this book there is no sentimentality.
[ترجمه ترگمان]در این کتاب، احساساتی در کار نیست
[ترجمه گوگل]در این کتاب احساساتی نیست
7. The movie seems to tap into a general sentimentality about animals.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که این فیلم به حساسیت عمومی نسبت به حیوانات ضربه زده است
[ترجمه گوگل]فیلم به نظر می رسد به احساسات عمومی در مورد حیوانات ضربه بزنید
8. The film is spoilt by a slightly treacly sentimentality.
[ترجمه ترگمان]این فیلم توسط احساساتی که از حساسیت کمی برخوردار است، خراب شده است
[ترجمه گوگل]فیلم با احساسات کمی گرانبها خراب شده است
9. Caring for animals is not sentimentality - it reinforces our respect for life.
[ترجمه ترگمان]مراقبت از حیوانات احساساتی نیست - احترام ما را برای زندگی تقویت می کند
[ترجمه گوگل]مراقبت از حیوانات احساساتی نیست - احترام به زندگی ما را تقویت می کند
10. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
11. His poetry often lapses into sentimentality.
[ترجمه ترگمان]شعر او اغلب به احساساتی تبدیل می شود
[ترجمه گوگل]شعر او اغلب به احساسات خود ختم می شود
12. Here is the pretty official groveling in sentimentality.
[ترجمه ترگمان]این هم یکی از مقامات زیبا که در احساساتی شدن در شما رخنه می کند
[ترجمه گوگل]در اینجا سستی بسیار عجیب و غریب در احساسات است
13. He was careful to avoid any sentimentality in his speech.
[ترجمه ترگمان]مراقب بود که در گفتار خود حساسیت نشان ندهد
[ترجمه گوگل]او مراقب بود که در سخنرانی خود احساس غرور کند
14. Sentimentality was the defining feature of old Labour's solipsism.
[ترجمه ترگمان]sentimentality ویژگی تعیین کننده شخصیت قدیمی حزب کارگر بود
[ترجمه گوگل]احساسات، ویژگی مشخصی از جنبش کارگری قدیمی بود
15. There was no sentimentality about these cottages.
[ترجمه ترگمان]در این کلبه ها هیچ احساساتی وجود نداشت
[ترجمه گوگل]هیچ احساساتی در مورد این کلبه ها وجود نداشت