معنی : بهم فشردن، بهم چسبیدن، ازدحام کردن
serry
معنی : بهم فشردن، بهم چسبیدن، ازدحام کردن
انگلیسی به فارسی
مرده، ازدحام کردن، بهم فشردن، بهم چسبیدن
مترادف و متضاد
بهم فشردن (فعل)
impact, compress, compact, foreshorten, gnash, scrunch, serry
بهم چسبیدن (فعل)
hang together, serry
ازدحام کردن (فعل)
huddle, flock, crowd, mob, press, overcrowd, swarm, throng, serry
کلمات دیگر: