انعطاف پذیری، خو گرفتگی، توافق با اب و هوای یک محیط، عادت به اب هوای تازه
acclimatisation
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• process of adjusting to a new environment; habituation (also acclimatization)
جملات نمونه
1. With acclimatisation, players will learn to hit the ball slightly lower while applying more spin to get the ball around the wall and into the top corner.
[ترجمه ترگمان]با acclimatisation، بازیکنان یاد خواهند گرفت که توپ را کمی پایین تر قرار دهند، در حالی که برای گرفتن توپ دور دیوار و در گوشه بالا، چرخش بیشتری انجام می دهند
[ترجمه گوگل]با انعطاف پذیری، بازیکنان یاد می گیرند که توپ را کمی کمتری بچرخانند تا بتوانند توپ را در اطراف دیوار و در گوشه بالا قرار دهند
[ترجمه گوگل]با انعطاف پذیری، بازیکنان یاد می گیرند که توپ را کمی کمتری بچرخانند تا بتوانند توپ را در اطراف دیوار و در گوشه بالا قرار دهند
2. What percentage of the difficulties that you are experiencing do you attribute to the acclimatisation in a new country, in a new club?
[ترجمه ترگمان]چه درصدی از مشکلاتی که شما تجربه می کنید نسبت به the در یک کشور جدید، در یک باشگاه جدید، نسبت می دهید؟
[ترجمه گوگل]چه میزان از مشکلات که شما در حال تجربه است شما به انطباق در یک کشور جدید، در یک باشگاه جدید؟
[ترجمه گوگل]چه میزان از مشکلات که شما در حال تجربه است شما به انطباق در یک کشور جدید، در یک باشگاه جدید؟
3. The key message for the World Cup, then, is that teams need to take into account transition, acclimatisation and tactics.
[ترجمه ترگمان]پس پیام اصلی برای جام جهانی این است که تیم ها باید گذار، acclimatisation ها و تاکتیک ها را مد نظر قرار دهند
[ترجمه گوگل]پس از آن پیام کلیدی جام جهانی این است که تیم ها نیاز به گذار، انعطاف پذیری و تاکتیک دارند
[ترجمه گوگل]پس از آن پیام کلیدی جام جهانی این است که تیم ها نیاز به گذار، انعطاف پذیری و تاکتیک دارند
4. The standard way of minimising this decline in performance is a few days of acclimatisation.
[ترجمه ترگمان]روش استاندارد به حداقل رساندن این کاهش در عملکرد چند روز طول می کشد
[ترجمه گوگل]راهکار استاندارد برای به حداقل رساندن این کاهش عملکرد، چند روز از انعطاف پذیری است
[ترجمه گوگل]راهکار استاندارد برای به حداقل رساندن این کاهش عملکرد، چند روز از انعطاف پذیری است
5. These three days have been really useful as part of my acclimatisation process for the race.
[ترجمه ترگمان]این سه روز واقعا به عنوان بخشی از فرآیند acclimatisation برای مسابقه واقعا مفید بوده اند
[ترجمه گوگل]این سه روز واقعا به عنوان بخشی از فرآیند انطباق من برای مسابقه مفید بود
[ترجمه گوگل]این سه روز واقعا به عنوان بخشی از فرآیند انطباق من برای مسابقه مفید بود
6. At 2000 metres altitude sickness becomes a problem and acclimatisation is essential.
[ترجمه ترگمان]در ۲۰۰۰ متر بیماری ارتفاع به یک مشکل تبدیل می شود و acclimatisation ضروری است
[ترجمه گوگل]در 2000 متر ارتفاع بیماری به یک مشکل تبدیل می شود و انعطاف پذیری ضروری است
[ترجمه گوگل]در 2000 متر ارتفاع بیماری به یک مشکل تبدیل می شود و انعطاف پذیری ضروری است
7. And it has been an adventure - doing his acclimatisation climb and getting used to all that is part of climbing mountains.
[ترجمه ترگمان]و این یک ماجراجویی بوده - برای بالا رفتن از کوه نوردی و عادت کردن به همه اینها بخشی از کوهستان صعود کردن است
[ترجمه گوگل]و این یک ماجراجویی بوده است - ارتقاء آمادگی خود را انجام داده و به همه چیزهایی که بخشی از کوهنوردی است استفاده می شود
[ترجمه گوگل]و این یک ماجراجویی بوده است - ارتقاء آمادگی خود را انجام داده و به همه چیزهایی که بخشی از کوهنوردی است استفاده می شود
پیشنهاد کاربران
وفق دادن
کلمات دیگر: