کلمه جو
صفحه اصلی

toff


معنی : شخص اقا منش و خوش لباس
معانی دیگر : (انگلیس - قدیمی) شیک و پولدار

انگلیسی به فارسی

شخص اقا منش وخوش لباس


توف، شخص اقا منش و خوش لباس


انگلیسی به انگلیسی

• (british) person from the upper-class, well-dressed and rich person (in particular a man)

مترادف و متضاد

شخص اقا منش و خوش لباس (اسم)
toff

جملات نمونه

1. Now here she was with a toff!
[ترجمه ترگمان]حالا اینجا با یه آدم حسابی بود!
[ترجمه گوگل]در حال حاضر در اینجا او با toff بود!

2. But the intellectual toffs are also thin on the ground.
[ترجمه ترگمان]اما toffs ذهنی نیز در زمین نازک هستند
[ترجمه گوگل]اما شواهد فکری نیز بر روی زمین نازک هستند

3. The toffs are no longer willing to crawl about all day in the wilds.
[ترجمه ترگمان]The دیگر مایل به خزیدن به تمام روز در صحرا نیست
[ترجمه گوگل]خاموشی ها بیشتر مایل به خزیدن در تمام روز در wilds نیستند

4. AP – Jason Toff, marketing manager for Google Voice, demonstrates how to make a call from a red phone booth.
[ترجمه ترگمان]AP - جیسون toff، مدیر بازاریابی برای گوگل صدا، نشان می دهد چگونه از یک باجه تلفن قرمز تماس بگیرید
[ترجمه گوگل]AP - جیسون توف، مدیر بازاریابی Google Voice، نشان می دهد که چگونه از یک غرفه تلفن قرمز تماس بگیرید

5. The toff was right. And on that night in the long ago he had been Youth.
[ترجمه ترگمان]The راست می گفت و در آن شب، در آن شب، او جوانی بود
[ترجمه گوگل]تیف درست بود و در آن شب در اوایل او جوان بود

6. The toff who had bought him a drink after the fight and patted him on the shoulder had used those words.
[ترجمه ترگمان]کسی که بعد از مبارزه یک نوشیدنی برایش خریده بود و دستی به شانه او زد، از این کلمات استفاده کرد
[ترجمه گوگل]پس از آن که پس از جنگ و نوشیدن یک نوشیدنی به او نوشید، از این کلمات استفاده کرد

7. He came out no end of a toff.
[ترجمه ترگمان]آخر سر یک آدم حسابی بیرون آمد
[ترجمه گوگل]او هیچ پایان از toff را نیافت

8. A callow young toff falls for a beauty of shaky morals and follows her to the end of the world, shedding fortune, scruples and self-respect along the way.
[ترجمه ترگمان]A جوان callow به دنبال زیبایی اخلاقی متزلزل می شود و او را تا پایان دنیا دنبال می کند، ثروت، وسواس و عزت نفس را در طول راه رها می کند
[ترجمه گوگل]یک برنزه ی جوان برای زیبایی از اخلاق وحشت زده می شود و او را به پایان جهان می ریزد، ثروت، شرم آور و عزت نفس را در مسیر می گذارد

9. However, Call Me Dave (CMD) is seen by most people as a bit of a "toff" - a member of the privileged classes who is used to the finer things in life.
[ترجمه ترگمان]با این حال، ندای من دیو (CMD)بیشتر مردم را به عنوان \"toff\" می شناسند - عضوی از کلاس های ممتاز که برای چیزهای بهتری در زندگی به کار می رود
[ترجمه گوگل]با این حال، Call Me Dave (CMD) توسط بسیاری از مردم به عنوان یک کمی از 'toff' دیده می شود - عضو کلاس های ممتاز است که به چیزهای جالب در زندگی استفاده می شود

10. The device then stays off for a period, TOFF, that is 32 times the TON delay.
[ترجمه ترگمان]سپس این دستگاه برای مدتی خاموش می ماند، toff که ۳۲ برابر تاخیر هر تن است
[ترجمه گوگل]سپس دستگاه برای مدت TOFF، که 32 بار تاخیر TON است، خاموش می شود

11. Some said he was a toff in disguise.
[ترجمه ترگمان]بعضی ها می گفتند که او آدم حسابی است
[ترجمه گوگل]بعضی ها گفتند که او لباس پوشیدنی است

12. Gone are the days when champagne-drinking was just for toffs.
[ترجمه ترگمان]اون روزهایی بود که نوشیدن شامپاین فقط برای toffs بود
[ترجمه گوگل]روزهایی بود که نوشیدن شامپاین فقط برای toffs بود

13. But it wasn't really such a leap from paintings of riders to pictures of top-hatted toffs playing around with tousled tarts.
[ترجمه ترگمان]اما واقعا این یک جهش از تابلوهای نقاشی روی تابلوهای راهنما با کلاه لگنی نبود که در اطراف آن زنان هرزه tousled بازی می کردند
[ترجمه گوگل]اما این واقعا یک جهش از نقاشی از سواران به تصاویر از toffs بالا hatted بازی کردن در اطراف با tarts تسلو بود

14. In a dc-dc converter with a given input voltage, the average output voltage is controlled by controlling the switch on and off durations (ton and toff).
[ترجمه ترگمان]در یک مبدل DC - dc با ولتاژ ورودی داده شده، ولتاژ خروجی متوسط با کنترل سوئیچ روشن و خاموش (تن و toff)کنترل می شود
[ترجمه گوگل]در یک مبدل dc-dc با ولتاژ ورودی داده شده، ولتاژ خروجی به طور متوسط ​​با کنترل سوئیچ ها و خاموش بودن ها (تن و toff) کنترل می شود


کلمات دیگر: