(در برخی ماهیان) زایده ی ریش مانندی که از فک آویخته است، ریشک، ماهی ریشدار
barbel
(در برخی ماهیان) زایده ی ریش مانندی که از فک آویخته است، ریشک، ماهی ریشدار
انگلیسی به فارسی
(در برخی ماهیان) زایدهی ریشمانندی که از فک آویخته است، ریشک
(جانورشناسی) ریشک ماهی (جنس Barbus)
حباب
انگلیسی به انگلیسی
اسم ( noun )
• (1) تعریف: a slender, whiskerlike sensory organ on the heads of certain fishes, such as catfish.
• (2) تعریف: any of various European freshwater fishes characterized by these organs.
• fleshy filament that grows from the mouth or head of some fish; (zoology) feeler, body organ used for touching or feeling (i.e. antennae, tentacle, etc.); type of fish with barbels
جملات نمونه
1. But the presence of a lot of barbel is not the only reason why large numbers can be caught at a sitting.
[ترجمه ترگمان]اما حضور بسیاری از barbel تنها دلیل آن نیست که چرا تعداد زیادی را می توان در نشستن غافلگیر کرد
[ترجمه گوگل]اما وجود هالتر زیاد تنها دلیل این نیست که می توان تعداد زیادی را در یک نشست نشست
[ترجمه گوگل]اما وجود هالتر زیاد تنها دلیل این نیست که می توان تعداد زیادی را در یک نشست نشست
2. Subsequently, barbel fishing went through a slack period when interest was lost through an increased enthusiasm for game fishing.
[ترجمه ترگمان]پس از آن، ماهیگیری در یک دوره رکود، زمانی که علاقه به دلیل افزایش اشتیاق برای ماهی گیری از بین رفت، گذشت
[ترجمه گوگل]متعاقباً ، ماهیگیری با هالتر دوره ای شادی را پشت سر می گذارد که علاقه به ماهیگیری بازی بیشتر از بین می رود
[ترجمه گوگل]متعاقباً ، ماهیگیری با هالتر دوره ای شادی را پشت سر می گذارد که علاقه به ماهیگیری بازی بیشتر از بین می رود
3. Barbel Corner gave chub, bream and smaller species.
[ترجمه ترگمان]گوشه Barbel به chub، ماهی گول و گونه های کوچک تر داده شد
[ترجمه گوگل]گوشه باربل به گونه های چوبی ، چوبی و کوچکتر داد
[ترجمه گوگل]گوشه باربل به گونه های چوبی ، چوبی و کوچکتر داد
4. The barbel fish eagerly dives in here, especially when the hippo was in dung production mode.
[ترجمه ترگمان]ماهی barbel مشتاقانه به این جا شیرجه می زند، به خصوص وقتی که اسب آبی در حالت تولید سرگین است
[ترجمه گوگل]ماهی هالتر مشتاقانه در اینجا غواصی می کند ، به خصوص هنگامی که اسب آبی در حالت تولید کود بود
[ترجمه گوگل]ماهی هالتر مشتاقانه در اینجا غواصی می کند ، به خصوص هنگامی که اسب آبی در حالت تولید کود بود
5. Barbel slender, usually about as long as 2/3 diameter of orbit.
[ترجمه ترگمان]Barbel باریک معمولا حدودا به اندازه ۲ \/ ۳ قطر مدار است
[ترجمه گوگل]هالتر باریک ، معمولاً به اندازه قطر مدار 2/3
[ترجمه گوگل]هالتر باریک ، معمولاً به اندازه قطر مدار 2/3
6. Mouth terminal and lateral, no chin barbel.
[ترجمه ترگمان]دهان و دهان و نه چانه اش barbel
[ترجمه گوگل]ترمینال و جانبی دهان ، بدون چانه است
[ترجمه گوگل]ترمینال و جانبی دهان ، بدون چانه است
7. The barbel is so eager for what the hippo is trying to get rid of that they will race after him like an autograph seeker chasing a rock star.
[ترجمه ترگمان]The به قدری مشتاق برای چیزی است که اسب آبی سعی دارد از شر آن خلاص شود، مانند یک جوینده کار که به دنبال یک ستاره راک می گردد
[ترجمه گوگل]هالتر آنقدر مشتاق چیزی است که اسب آبی در تلاش است تا از شر آن خلاص شود و آنها مانند یک طلب امضا که یک ستاره راک را تعقیب می کند به دنبال او خواهند دوید
[ترجمه گوگل]هالتر آنقدر مشتاق چیزی است که اسب آبی در تلاش است تا از شر آن خلاص شود و آنها مانند یک طلب امضا که یک ستاره راک را تعقیب می کند به دنبال او خواهند دوید
8. The Barbel Society paid for the work and have supported the Stour Barbel Project since 200
[ترجمه ترگمان]جامعه Barbel هزینه این کار را پرداخت کرده و از سال ۲۰۰ پروژه Stour Barbel را حمایت کرده است
[ترجمه گوگل]انجمن هالتر هزینه این کار را پرداخت کرده و از سال 200 پروژه Stour Barbel را پشتیبانی کرده است
[ترجمه گوگل]انجمن هالتر هزینه این کار را پرداخت کرده و از سال 200 پروژه Stour Barbel را پشتیبانی کرده است
9. Trotting the far bank overhanging trees utilising stick float and caster three chub plus a specimen barbel of 7-15-0 obliged.
[ترجمه ترگمان]با استفاده از the که در مقابل درخت های معلق معلق با استفاده از stick شناور هستند، سه chub به اضافه یک نمونه barbel از ۷ - ۱۵ - ۰ مدیون هستند
[ترجمه گوگل]تروتینگ ساحل دور افتاده درختان روی تخته سنگ با استفاده از float stick و caster three chub بعلاوه یک هالتر نمونه 7-15-0 موظف است
[ترجمه گوگل]تروتینگ ساحل دور افتاده درختان روی تخته سنگ با استفاده از float stick و caster three chub بعلاوه یک هالتر نمونه 7-15-0 موظف است
10. Woe betide anyone who is foolish enough to leave his rod unattended when barbel fishing.
[ترجمه ترگمان]وای بر کسی که به اندازه کافی احمق است که وقتی ماهیگیری می کند، rod را تنها بگذارد
[ترجمه گوگل]وای بر سر کسی که آنقدر احمق باشد که هنگام ماهیگیری با هالتر میله خود را بدون مراقبت رها کند
[ترجمه گوگل]وای بر سر کسی که آنقدر احمق باشد که هنگام ماهیگیری با هالتر میله خود را بدون مراقبت رها کند
11. The taste buds in the oral cavity and maxillary barbel of Clarias leather are observed by the histological techniques and scanning electron microscopeSEM).
[ترجمه ترگمان]جوانه های طعم در حفره دهانی و barbel های بالا به بالا توسط تکنیک های بافتی و اسکن الکترونی روبشی (microscopeSEM مشاهده می شوند
[ترجمه گوگل]جوانه های چشایی در حفره دهان و هالتر فک بالا از چرم کلاریاس توسط تکنیک های بافت شناسی و میکروسکوپ الکترونی روبشی مشاهده می شوند)
[ترجمه گوگل]جوانه های چشایی در حفره دهان و هالتر فک بالا از چرم کلاریاس توسط تکنیک های بافت شناسی و میکروسکوپ الکترونی روبشی مشاهده می شوند)
12. Zoology A sensory or tactile organ, such as an antenna, a tentacle, or a barbel .
[ترجمه ترگمان]جانورشناسی از اندام حسی یا لمسی، مانند آنتن، a، یا a جانورشناسی است
[ترجمه گوگل]جانورشناسی اندامی حسی یا لمسی ، مانند آنتن ، شاخک یا هالتر
[ترجمه گوگل]جانورشناسی اندامی حسی یا لمسی ، مانند آنتن ، شاخک یا هالتر
کلمات دیگر: