کلمه جو
صفحه اصلی

tipsy


معنی : مست، لول، سرخوش، تلو تلو خور
معانی دیگر : کمی مست، شنگول، لق، ناپابرجا، لرزان، متزلزل، سست پایه، یک وری، کج، لول شدن

انگلیسی به فارسی

لول، لول شدن، مست، تلوتلو خور


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: tipsier, tipsiest
مشتقات: tipsily (adv.), tipsiness (n.)
(1) تعریف: slightly drunk or unsteady from drinking.
مشابه: intoxicated, tight

(2) تعریف: caused or marked by intoxication.

- a tipsy grin
[ترجمه ترگمان] با خنده مستانه لبخند زد
[ترجمه گوگل] یک قهوه تند

(3) تعریف: liable to tip over; crooked or uneven.

• unsteady from intoxication, staggering, fuddled, slightly intoxicated
if you are tipsy, you are slightly drunk; an informal word.

مترادف و متضاد

مست (صفت)
loaded, drunk, boozy, drunken, intoxicated, plastered, groggy, tipsy, instable, languorous, soused

لول (صفت)
tight, drunk, tipsy, nappy

سرخوش (صفت)
merry, gay, tipsy, slightly intoxicated

تلو تلو خور (صفت)
tipsy, waggly

inebriated


Synonyms: addled, dazed, drunk, drunken, fuddled, happy, high, intoxicated, irrigated, lit, loaded, mellow, merry, stewed, tight, unsteady, woozy


Antonyms: sober


جملات نمونه

1. he drank the wine and became tipsy
شراب را خورد و لول شد.

2. I feel a little tipsy.
[ترجمه ترگمان]احساس مستی می کنم
[ترجمه گوگل]احساس میکنم کمی تند است

3. The wine has made him a trifle tipsy.
[ترجمه ترگمان]شراب او را کمی مست کرده
[ترجمه گوگل]این شراب او را به عنوان یک قهرمان بی نظیر ساخته است

4. He was a bit tipsy, reeling along the street.
[ترجمه ترگمان]کمی مست شده بود و در خیابان تلوتلو می خورد
[ترجمه گوگل]او کمی تند بود، در امتداد خیابان خم شد

5. Auntie Pat is getting a little tipsy again.
[ترجمه ترگمان]عمه جان پات دوباره مست می شود
[ترجمه گوگل]اتی پت دوباره به تیغه کوچکی می رسد

6. He growled at the attendant, by now quite tipsy, and demanded another meal.
[ترجمه ترگمان]در حالی که مست لا مست شده بود و یک وعده غذای دیگر را طلب می کرد، غرولند کنان گفت:
[ترجمه گوگل]او به همراه همسرش خندید و اکنون بسیار تند و تیز و خواستار وعده غذایی دیگری بود

7. I'm feeling a bit tipsy.
[ترجمه ترگمان]احساس مستی می کنم
[ترجمه گوگل]احساس می کنم کمی تند است

8. She wasn't tipsy, just a little high, probably running a fever.
[ترجمه ترگمان]او مست نبود، فقط کمی بالا، احتمالا تب داشت
[ترجمه گوگل]او تند و تیز نبود، فقط کمی بالا بود، احتمالا یک تب داشت

9. Larry felt flush and well fed, a little tipsy, all the right things.
[ترجمه ترگمان]لری احساس کرد که سرخ شد و کمی مست شد، همه چیز درست شد
[ترجمه گوگل]لری احساس راحتی کرد و به خوبی تغذیه کرد، کمی تند، همه چیز درست است

10. Dave, garrulous, a bit tipsy, was a natural raconteur.
[ترجمه ترگمان]دیو، پرحرف، کمی مست، یک raconteur طبیعی بود
[ترجمه گوگل]دیو، جادوگر، کمی تند، یک raconteur طبیعی بود

11. Tipsy cake was a great favourite of his.
[ترجمه ترگمان]کیک Tipsy مورد علاقه او بود
[ترجمه گوگل]کیک نازکی مورد علاقه او بود

12. When they reached home, happy and a little tipsy, they drank cocoa in the kitchen, then went to separate rooms.
[ترجمه ترگمان]وقتی به خانه رسیدند، خوشحال و کمی مست، کاکائو را در آشپزخانه نوشیدند، سپس به اتاق های جدا رفتند
[ترجمه گوگل]هنگامی که آنها به خانه رسیدند، خوشحال و کمی تند، کاکائو را در آشپزخانه نوشیدند، سپس به اتاق های جداگانه رفتند

13. No need to worry about getting tipsy, however.
[ترجمه ترگمان]با این حال، لازم نیست نگران مست شدن باشی
[ترجمه گوگل]بدون نیاز به نگرانی در مورد گرفتن تلو تلو خور، با این حال

14. Vampire hunters need to be a little bit tipsy, he said.
[ترجمه ترگمان]گفت: شکارچیان خون آشام باید کمی مست کنند
[ترجمه گوگل]او گفت که شکارچیان خون آشام باید کمی تند باشند

15. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!

He drank the wine and became tipsy.

شراب را خورد و لول شد.



کلمات دیگر: