to be brought up (in a specified way)
بار آمدن
فارسی به انگلیسی
فرهنگ معین
(مَ دَ) (مص ل .) تربیت شدن (چه خوب چه بد).
لغت نامه دهخدا
بار آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) تربیت شدن . پرورده شدن . پرورش یافتن . بزرگ شدن :این طفل بد بار آمده است . مگر پشت تاپو بار آمدی ؟
کلمات دیگر: