کلمه جو
صفحه اصلی

برحسب

فارسی به انگلیسی

according to, in proportion to, in terms of


according


فارسی به عربی

آلي


مترادف و متضاد

براساس، برطبق، مطابق، موافق


لغت نامه دهخدا

برحسب . [ ب َ ح َ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) (از: بر + حسب ) موافق . بروفق .
- برحسب آرزو ؛ مطابق و موافق آن :
شکر خدا که از مدد بخت کارساز
برحسب آرزوست همه کار و بار دوست .

حافظ.


- برحسب اتفاق ؛ اتفاقاً. قضا را. (ناظم الاطباء).
- برحسب دلخواه ؛ یعنی بر وفق آرزوی دل . (آنندراج ) :
شد آن فتح برحسب دلخواه نیز
زن و مردش آمد غلام و کنیز.

هاتفی (آنندراج ).


- برحسب ظاهر ؛ ظاهراً.

فرهنگ فارسی ساره

به فراخور



کلمات دیگر: