balk, clog, cork, obstruct, snarl, stem, stop
بند آوردن
فارسی به انگلیسی
فرهنگ معین
( ~. وَ دَ) (مص م .) 1 - جلوی جریان چیزی را گرفتن . 2 - مقاومت نشان دادن و ماندن در جایی .
لغت نامه دهخدا
بند آوردن . [ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) متوقف ساختن (آب ، خون ، نفس و غیره ). (فرهنگ عامیانه ٔ جمالزاده ). بازداشتن . قطع کردن . جلوگیری نمودن . بند آوردن آب ، خون و راه .
|| گرفتار کردن . مقید ساختن . اسیر کردن .
کلمات دیگر: