blot, discredit, dishonour, infamy, notoriety, opprobrium, shame, disgrace, impudence
بی آبرویی
فارسی به انگلیسی
odium, smirch
مترادف و متضاد
افتضاح، بدنامی، رسوایی، عار، فضاحت، فضیحت ≠ آبروداری، آبرومندی
لغت نامه دهخدا
بی آبرویی . (حامص مرکب ) رسوایی و بی شرفی و بی اعتباری . (ناظم الاطباء).
- بی آبرویی کردن ؛ دست بکارهایی زدن که موجب رسوایی شود :
یکی کرده بی آبرویی بسی
چه غم دارد از آبروی کسی .
که من بعد بی آبرویی مکن
ادب نیست پیش بزرگان سخن .
|| حماقت و گولی . (ناظم الاطباء).
- بی آبرویی کردن ؛ دست بکارهایی زدن که موجب رسوایی شود :
یکی کرده بی آبرویی بسی
چه غم دارد از آبروی کسی .
سعدی .
که من بعد بی آبرویی مکن
ادب نیست پیش بزرگان سخن .
سعدی .
|| حماقت و گولی . (ناظم الاطباء).
فرهنگ عمید
رسوایی.
کلمات دیگر: