کلمه جو
صفحه اصلی

پیش دستی

فارسی به انگلیسی

anticipation


dessert plate, bread and butter plate, tea plate, dish


calculation, dish


مترادف و متضاد

تقدم، سبقت، سبقت‌جویی


فرهنگ عمید

۱. دست دراز کردن برای انجام دادن کاری.
۲. گرفتن چیزی پیش از دیگران.
۳. در کاری بر کسی پیشی گرفتن: ◻︎ تو پیروزی ار پیش‌دستی کنی / سرت پست گردد چو سستی کنی (فردوسی: ۷/۲۱۱).
۴. (اسم، صفت نسبی) بشقاب سر سفره؛ بشقاب خالی که در سر سفره می‌گذارند تا هر خوراکی را که می‌خواهند در آن بگذارند و بخورند.


گویش مازنی

۱بشقاب غذا خوری ۲سبقت گرفتن



کلمات دیگر: