to clamour, to roar
خروش برآوردن
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
خروشیدن، نعره زدن، فریاد کردن، بانگبرآوردن ≠ سکوت کردن
لغت نامه دهخدا
خروش برآوردن . [ خ ُ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) برآوردن خروش . خروش کردن :
دگر دیو کین است پر خشم و جوش
ز مردم برآرد بناگه خروش .
چون برآورد از میان جان خروش
اندرآمد بحر بخشایش بجوش .
بداور خروش ای خداوند هوش
نه از دست داور برآور خروش .
برآورد صافی دل صوف پوش
چو طبل از تهیگاه خالی خروش .
برآوردم از هول و وحشت خروش
پدر ناگهانم بمالید گوش .
دگر دیو کین است پر خشم و جوش
ز مردم برآرد بناگه خروش .
فردوسی .
چون برآورد از میان جان خروش
اندرآمد بحر بخشایش بجوش .
مولوی (مثنوی ).
بداور خروش ای خداوند هوش
نه از دست داور برآور خروش .
سعدی (بوستان ).
برآورد صافی دل صوف پوش
چو طبل از تهیگاه خالی خروش .
سعدی (بوستان ).
برآوردم از هول و وحشت خروش
پدر ناگهانم بمالید گوش .
سعدی (بوستان ).
کلمات دیگر: