کلمه جو
صفحه اصلی

کوتاه آمدن

فارسی به انگلیسی

to draw in one's horn, to lower one's note


فرهنگ معین

(مَ دَ) (مص ل .) صرف نظر کردن ، گذشتن .


لغت نامه دهخدا

کوتاه آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) کوتاه شدن . قصیر گشتن . (فرهنگ فارسی معین ). ورجوع به کوتاه شدن شود. || مختصر کردن کلام خاصه در جدال . سخن را اطاله ندادن . || ملایم بودن پس از ادعای بسیار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مجازاً در تداول عامه ، صرف نظر کردن از ادامه ٔمطلب و گفتگو و مرافعه و خصومت . (فرهنگ فارسی معین ). || کوتاهی کردن در امری . قصور ورزیدن درکاری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کوتاهی کردن شود. || قصور چنانکه جامه بر اندام . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).کوچک شدن قد لباس .



کلمات دیگر: