rich (person)
مالدار
فارسی به انگلیسی
wealthy
مترادف و متضاد
توانگر، ثروتمند، دولتمند، محتشم، صاحبمکنت، غنی، متمول ≠ فقیر، مستمند، نیازمند
دوابدار، گلهدار
لغت نامه دهخدا
مالدار. (نف مرکب ) صاحب مال و دولتمند. (آنندراج ). غنی و پولدار و متمول و مالک و صاحب مال . (ناظم الاطباء). مال دارنده . دارای مال . ثروتمند. غنی . توانگر. دارا. صاحب ثروت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
یکی مایه ور مالدار ایدر است
که گنجش ز گنج تو افزون تر است .
مالداران توانگر کیسه ٔ درویش دل
در جفا درویش را از غم توانگر کرده اند.
من مفلسم و تو مالداری
من خالیم و تو خالداری .
مالداری را شنیدم که به بخل اندر چنان مشهور بود که حاتم طائی در کرم . (گلستان چ قریب ص 109). || مالک ستور و حشم . صاحب مواشی . آنکه گاو و گوسفند و خر و استر و امثال آن دارد. صاحب چارپایان . آنکه رمه و گله و ایلخی دارد برای فروش یا اجاره یا فایده های دیگر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || خرکچی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
یکی مایه ور مالدار ایدر است
که گنجش ز گنج تو افزون تر است .
فردوسی .
مالداران توانگر کیسه ٔ درویش دل
در جفا درویش را از غم توانگر کرده اند.
سنائی .
من مفلسم و تو مالداری
من خالیم و تو خالداری .
نظامی .
مالداری را شنیدم که به بخل اندر چنان مشهور بود که حاتم طائی در کرم . (گلستان چ قریب ص 109). || مالک ستور و حشم . صاحب مواشی . آنکه گاو و گوسفند و خر و استر و امثال آن دارد. صاحب چارپایان . آنکه رمه و گله و ایلخی دارد برای فروش یا اجاره یا فایده های دیگر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || خرکچی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
دانشنامه عمومی
مالْدار:(maldar) در گویش گنابادی یعنی گوسفند دار ، کسی که گوسفندان زیادی دارد ، ثروتمند ، توانگر ، پول دار
گویش مازنی
۱کسی که صاحب گله ی گاو یا گوسفند باشد ۲سرمایه دار
کلمات دیگر: