harmony, perfect, agreement, coordination, [mus.] eymphony
هم آهنگی
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
تناسب، تجانس، سازگاری، توافق، موافقت، وفاق، همدلی، همسازی، همسویی، همنوایی
لغت نامه دهخدا
هم آهنگی . [ هََ هََ ] (حامص مرکب ) هم قصدی . همراهی . موافقت . (یادداشت مؤلف ) :
در آن پرده که شیرین ساختی ساز
هم آهنگیش کردی شه به آواز.
رجوع به هم آهنگ شود.
در آن پرده که شیرین ساختی ساز
هم آهنگیش کردی شه به آواز.
نظامی .
رجوع به هم آهنگ شود.
کلمات دیگر: