going with or at the same pace as (another), companion
هم پا
فارسی به انگلیسی
associate
مترادف و متضاد
محاذی، موازی
همدوش، همراه، همسفر، همگام
فرهنگ معین
(هَ) (ص .) (عا.) همراه ، رفیق .
لغت نامه دهخدا
هم پا. [ هََ ] (ص مرکب ) همراه . (غیاث ) :
خروشان گاودم با او به یک جا
چنان چون دو سراینده به هم پا.
وهم در سرعت گمان دارد که او هم پای اوست
وهم همراهی ّ هم پا برنتابد بیش از این .
خروشان گاودم با او به یک جا
چنان چون دو سراینده به هم پا.
فخرالدین اسعد.
وهم در سرعت گمان دارد که او هم پای اوست
وهم همراهی ّ هم پا برنتابد بیش از این .
خاقانی .
کلمات دیگر: