acerbic, bilious, crabbed, crosspatch, disagreeable, edgy, fractious, grumpy, huffish, ill-natured, irritable, mean, morose, nasty, ornery, prickly, snappy, splenetic, tetchy, vinegary
بدخلق
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
خشن , متداعي , مزاجي
مترادف و متضاد
آتشمزاج، بداخلاق، بدخو، آتشینمزاج، عصبی، بدعنق، تندخلق، تندخو، خشمگین، زشتخو، کجخلق ≠ خوشاخلاق، خوشخلق
۱. آتشمزاج، بداخلاق، بدخو، آتشینمزاج، عصبی، بدعنق، تندخلق، تندخو، خشمگین، زشتخو، کجخلق ≠ خوشاخلاق، خوشخلق
۲. ناساز، ناموافق، نساز، بیمدارا ≠ ملایم، مداراگر
لغت نامه دهخدا
بدخلق . [ ب َ خ ُ ](ص مرکب ) بدخو و لجوج . (ناظم الاطباء). بدخو و شریر.(آنندراج ). تَرِش . تارش . عزور. عیذان . متدنس . عنفص .(منتهی الارب ). || جسور. (ناظم الاطباء).
کلمات دیگر: