کلمه جو
صفحه اصلی

زیربند

فارسی به انگلیسی

mounting, underlay


لغت نامه دهخدا

زیربند. [ ب َ ] (اِ مرکب ) تنگ و پیش تنگ را گویند. (آنندراج ). پیش بند و تنگ . (ناظم الاطباء) : چون کافور دراعه ٔ سپید پوشیدی ... و اسبی بلند برنشستی با بناگوشی و زیربند و پاردم و ساخت آهن سیم گرفت سخت پاکیزه . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 364) . || تازیانه و شلاق . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).


زیربند. [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد است و 123 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).



کلمات دیگر: