to catch, to manage to obtain, to corner
گیر آوردن
فارسی به انگلیسی
get, obtain
فرهنگ معین
(وَ دَ) (مص م .) (عا.) 1 - به دست آوردن . 2 - اسیر کردن ، مقید ساختن .
لغت نامه دهخدا
گیر آوردن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) به گیر آوردن . در تداول عامه ، به دست آوردن . یافتن . دسترس یافتن . دست یافتن . پیدا کردن : خَبَش ؛ جمع کردن و به گیر آوردن از اینجا و آنجا. (منتهی الارب ).
- امثال :
مگر جهود گیر آورده اید ؟ بر جهود دست یافته اید؟
|| مقید کردن .اسیر کردن . (یادداشت به خط مؤلف ).
کلمات دیگر: