کلمه جو
صفحه اصلی

اعرج

فرهنگ فارسی

لنگ، کسی که پایش لنگ باشد، عرج و عرجان جمع، مونث آن عرجائ
( صفت ) لنگ .
حمید اعرج بن قیس مولی آل زبیر و قاری مکه است .

فرهنگ معین

(اَ رَ ) [ ع . ] (ص . ) لنگ .

لغت نامه دهخدا

اعرج . [ اَ رَ ] (اِخ ) حمید اعرج بن قیس . مولی آل زبیر و قاری مکه است . (منتهی الارب ).


اعرج . [ اَ رَ ] (اِخ ) لقب عبدالرحمان بن هرمز تابعی صاحب ابوهریرة. (از منتهی الارب ). زرکلی آرد: عبدالرحمان بن داود معروف به اعرج از مردم مدینه ، حافظ وقاری (قرآن ) و از یاران ابوهریره بود. وی نخستین کسی بود که در قرآن و سنت علم شد و اول بار علوم عربی را در مدینه انتشار داد. او در علم الانساب مهارت داشت و مردی بادانش و ثقه بود. در مورد نام پدرش اختلاف است برخی هرمز و پاره ای کیسان گفته اند. وی به اسکندریه رفت و در سال 117 هَ . ق . به همان جا درگذشت . (از اعلام زرکلی ). و مؤلف حسن المحاضره فی اخبار مصر و القاهره آرد: وی یکی از حفاظ و قراء بود و قرائت از ابوهریره و ابن عباس فراگرفت و بیشتر از ابوهریره روایت کند و نافعبن ابونعیم قرائت را از او فراگرفت . و گویند: او اول کسی است که عربیت را در مدینه وضع کرد و خود عربیت از ابوالاسود آموخته بود. (از حسن المحاضرة ص 159). و رجوع به البیان و التبیین ج 2 ص 214 و عقدالفرید ج 7 ص 260 و عیون الاخبار ج 1 ص 304 و ج 2 ص 36 شود.


اعرج . [ اَ رَ ] (اِخ ) ملکی است از ملوک غسان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).


اعرج . [ اَ رَ ] (ع ص ) لنگ . (از منتخب از غیاث اللغات ) (مصادر زوزنی ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) (تاج المصادر بیهقی ) (مؤید الفضلاء). سخت لنگ .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). مُقعِد. (بحر الجواهر). لنگ . شل . مؤنث : عَرْجاء. (از یادداشت بخط مؤلف ). ج ، عُرج ، عُرجان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) : لیس علی الاعمی حرج و لا علی الاعرج حرج و لا علی المریض حرج و لا علی انفسکم ... (قرآن 61/24). لیس علی الاعمی حرج و لا علی الاعرج حرج و لا علی المریض حرج و من یطع اﷲ و رسوله ... (قرآن 17/48).


اعرج. [ اَ رَ ] ( ع ص ) لنگ. ( از منتخب از غیاث اللغات ) ( مصادر زوزنی ) ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( مؤید الفضلاء ). سخت لنگ.( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). مُقعِد. ( بحر الجواهر ). لنگ. شل. مؤنث : عَرْجاء. ( از یادداشت بخط مؤلف ). ج ، عُرج ، عُرجان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) : لیس علی الاعمی حرج و لا علی الاعرج حرج و لا علی المریض حرج و لا علی انفسکم... ( قرآن 61/24 ). لیس علی الاعمی حرج و لا علی الاعرج حرج و لا علی المریض حرج و من یطع اﷲ و رسوله... ( قرآن 17/48 ).

اعرج. [ اَ رَ ] ( اِخ ) ملکی است از ملوک غسان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

اعرج. [ اَ رَ ] ( اِخ ) لقب عبدالرحمان بن هرمز تابعی صاحب ابوهریرة. ( از منتهی الارب ). زرکلی آرد: عبدالرحمان بن داود معروف به اعرج از مردم مدینه ، حافظ وقاری ( قرآن ) و از یاران ابوهریره بود. وی نخستین کسی بود که در قرآن و سنت علم شد و اول بار علوم عربی را در مدینه انتشار داد. او در علم الانساب مهارت داشت و مردی بادانش و ثقه بود. در مورد نام پدرش اختلاف است برخی هرمز و پاره ای کیسان گفته اند. وی به اسکندریه رفت و در سال 117 هَ. ق. به همان جا درگذشت. ( از اعلام زرکلی ). و مؤلف حسن المحاضره فی اخبار مصر و القاهره آرد: وی یکی از حفاظ و قراء بود و قرائت از ابوهریره و ابن عباس فراگرفت و بیشتر از ابوهریره روایت کند و نافعبن ابونعیم قرائت را از او فراگرفت. و گویند: او اول کسی است که عربیت را در مدینه وضع کرد و خود عربیت از ابوالاسود آموخته بود. ( از حسن المحاضرة ص 159 ). و رجوع به البیان و التبیین ج 2 ص 214 و عقدالفرید ج 7 ص 260 و عیون الاخبار ج 1 ص 304 و ج 2 ص 36 شود.

اعرج. [ اَ رَ ] ( اِخ ) حمید اعرج بن قیس. مولی آل زبیر و قاری مکه است. ( منتهی الارب ).

فرهنگ عمید

کسی که پایش لنگ باشد.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] أعرج. اَعْرَج، ابوداوود (یا ابوحازم) عبدالرحمان بن هرمز (تولد ۱۱۷ قمری/ ۷۳۵ میلادی)، مشهور به ابن هرمز، از تابعان مدینه می باشد.
وی مولای «محمد بن ربیعة بن حارث بن عبدالمطلب» بود. ذهبی سن اعرج را هنگام مرگ بیش از ۸۰ سال احتمال داده است که با در نظر گرفتن دوره زیست استادان و شاگردان وی درست می نماید. درگذشت او را برخی در ۱۱۰، و برخی در ۱۱۹ق نیز نوشته اند.

پیشنهاد کاربران

طایفه اعرج مورداحترام وافتخار

هو
کسی که یک پایش می لنگد.


کلمات دیگر: