کلمه جو
صفحه اصلی

حل کردنی

مترادف و متضاد

solvency (اسم)
حل شدنی، پرداختنی، عدم اعسار، قدرت پرداخت دین، حل کردنی، تحلیل بردنی، ملائت


کلمات دیگر: