up
یک سو
فارسی به انگلیسی
فرهنگ عمید
در یککنار؛ جدا.
〈 یکسو شدن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز]
۱. به کنار شدن؛ کنار رفتن.
۲. بهدست آوردن برائت.
〈 یکسو کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی، مجاز]
۱. کنار گذاشتن؛ جدا کردن.
۲. یکسره کردن: ◻︎ هرچه باداباد حرفی چند میگویم به او / کار خود در عاشقی اینبار یکسو میکنم (مصطفیمیرزا: لغتنامه: یکسو).
〈 یکسو نهادن: (مصدر متعدی) [قدیمی] کنار گذاشتن: ◻︎ جدایی گمان برده بودم ولیکن / نهچندانکه یکسو نهی آشنایی (فرخی: ۳۹۴).
کلمات دیگر: