کلمه جو
صفحه اصلی

پرمدعا

فارسی به انگلیسی

assuming, wise guy


assuming, wise guy, assertive, braggadocio, immodest, pretentious, bossy, loquacious

مترادف و متضاد

bigheaded (صفت)
مغرور، پرمدعا

pretentious (صفت)
پرمدعا، پر جلوه، پر ادعا و متظاهر

goopy (صفت)
پرمدعا

فرهنگ فارسی

( صفت ) پر ادعا .

لغت نامه دهخدا

پرمدعا. [ پ ُ م ُدْ دَ ] ( ص مرکب ) که سخن دراز کشد. که دعویهای باطل بسیار در محاجه آرد. که بسیار کاوَد در سخن چنانکه مخاطب را مانده کند.

فرهنگ عمید

۱. پرادعا، آن که دعوی بسیار دارد.
۲. پرنخوت.

پیشنهاد کاربران

پر از خود. [ پ ُ اَ خوَد / خُدْ ] ( ص مرکب ) متکبر. پرمدّعا. پراِدعا. مختال . مغرور. خودپسند. کله پرباد :
تو از خود پری زان تهی میروی .

سعدی .


کلمات دیگر: