جعدموی. [ ج َ ] ( ص مرکب ) دارای موی مجعد و مرغول. آن که مویش چین و شکنج دارد :
همه ماهروی و همه جعدموی
همه چرب گوی و همه مشک بوی.
فردوسی.
تا بت کشمیر بود جعدموی
تا زن بدمهر بود جنگجوی
منوچهری.
ازین جعدموئی ، سمن بوئی ، ماه روئی. ( سندبادنامه ص 235 ).