کلمه جو
صفحه اصلی

تخته بندی کردن

فارسی به انگلیسی

to board or plank, to splinter

مترادف و متضاد

board (فعل)
سوار شدن، خوراک دادن، بکنار کشتی امدن، پانسیون شدن، تخته بندی کردن، تخته پوش کردن

scaffold (فعل)
تخته بندی کردن، بدار اویختن، سکوبزدن


کلمات دیگر: