کامل، حسابی، همهجانبه، از دل و جان، تمام عیار، با تمام وجود، با همهی قدرت
all-out
انگلیسی به فارسی
همه چیز، بمقدار زیاد
مترادف و متضاد
total
Synonyms: complete, full-scale, absolute, full-blown, full-scale, maximum
Antonyms: half-hearted, halfway
جملات نمونه
all-out war
جنگ همهجانبه
an all-out effort
سعی بلیغ، کوشش همهجانبه، سعی تمام( کامل)
کلمات دیگر: