فهرست کامل (که بهطور معمول به ترتیب حروف الفبا منظم شده است)، فهرستنامه، صورت، دفتر راهنما، کاتالوگ، کالانما، کارنما
catalog or catalogue
انگلیسی به فارسی
فهرست کردن، بهصورت خلاصه و مرتب ذکر کردن، بهصورت فهرستنامه در آوردن
جملات نمونه
a catalog of all the books in this library
فهرست تمام کتابهای این کتابخانه
They are cataloging all the paintings in this museum.
دارند فهرست نامهایی از کلیهی نقاشیهای این موزه تهیه میکنند.
In the court, she cataloged her husband's violent acts.
در دادگاه اعمال خشونتآمیز شوهرش را یکییکی ذکر کرد.
کلمات دیگر: