کلمه جو
صفحه اصلی

cleanup

انگلیسی به فارسی

عمل نظافت کردن، پاکسازی، زدایش، پاکیزه‌سازی


از بین بردن جنایت و تبهکاری و فساد و غیره


(آمریکا - عامیانه) سود، درآمد


پاک کردن، تصفیه


جملات نمونه

Before going to the party I needed a cleanup.

لازم بود قبل از رفتن به مهمانی خود را نظافت کنم.


the cleanup of the enemy machine-gun nests

پاک‌سازی (راندن دشمن از) آشیانه‌های مسلسل



کلمات دیگر: