کلمه جو
صفحه اصلی

clearsighted

انگلیسی به فارسی

دارای دید خوب، دارای چشمان سالم


روشن بین، خوشفکر، خوش فهم، با شعور، روشندل


پاکیزه، بصیر، روشن بین


جملات نمونه

He did not have the courage and clearsightedness to end his relationship with her.

او شهامت و شعور آن را نداشت که به رابطه‌ی خود با آن زن خاتمه دهد.



کلمات دیگر: