همارا کردن یا شدن، هماهنگ کردن یا شدن، آراستن، همآراستن، منظم کردن
coordinate or co-ordinate
انگلیسی به فارسی
همپایه، همرتبه، همتراز، همرسته، (از نظر رتبه یا تربیت و غیره) برابر
(نقشهی جغرافی) طول و عرض، مکاننما
(ریاضی) مختص (مختصات)، مختصه، همارا، آراینده
(دستور زبان) همپایه
وابسته به هماهنگی یا همارایی، مختصاتی
(پوشاک و چمدان و غیره - جمع) یک دست، یک سرویس (coordinate هم مینویسند)
(شیمی) کوئوردینانس شدن
جملات نمونه
coordinate system
دستگاه همآرا
his job consists of coordinating the activities of the various departments
شغل او عبارتاستاز: هماهنگ کردن فعالیتهای بخشهای مختلف
This part of the brain coordinates the muscles of the mouth.
این ناحیهی مغز عضلات دهان را هماهنگ میکند.
Latitude and longitude are coordinates of any point on the earth's surface.
طول و عرض جغرافیایی مکان هر محل را در سطح کرهی زمین مشخص میکند.
coordinate axes
محورهای مختصات، آسههای همآرا
coordinate geometry
هندسهی آراسته
coordinates
مختصات، همآراها
coordinate clause
بند همپایه
the project coordinator
هماهنگساز طرح
اصطلاحات
coordinated attack
(ارتش) تک هماهنگشده
coordinating definition
تعریف همآرا