هماهنگی، همارایی، هماراست
coordination or co-ordination
انگلیسی به فارسی
هماهنگسازی
(دستور زبان) همپایگی، همنواختی (coordination هم مینویسند)
جملات نمونه
The various parts of a ministry should have complete coordination.
بخشهای گوناگون هر وزارتخانه باید (با هم) هماهنگی کامل داشته باشند.
muscle coordination
هماهنگی عضلات (ماهیچهها)
کلمات دیگر: