کلمه جو
صفحه اصلی

cross-country

انگلیسی به فارسی

(از میان دشت و صحرا و راه‌های فرعی و نه از طریق شاهراه) از راه فرعی، از میان دشت و صحرا


(ورزش‌های دو و میدانی) دو صحرایی، صحرایی


سراسری، در سرتاسر کشور (یا ناحیه)


کشور متقابل، صحرایی، ورزش های میدانی و صحرایی، خارج از جاده وشارع اصلی، در فضاهای بازدهات، در سرتاسر مزرعه


جملات نمونه

He walked cross-country to school.

او میان بر (از میان دشت و صحرا) به مدرسه رفت.


a 10 kilometer cross-country race

مسابقه‌ی دو صحرایی ده کیلومتری


cross-country skiing

اسکی صحرایی


a cross-country flight

پرواز سراسری (با هواپیما)



کلمات دیگر: