(از بالا رفتن یا بالا گرفتن چیزی کاستن) فرود رفتن، (از شدت یا وخامت یا گسترش چیزی) کاستن
de-escalate
انگلیسی به فارسی
افزایش یافت، تشنج زدایی کردن، خرد ساختن، خرد شدن، خرد کردن، محدود ساختن
جملات نمونه
They tried to de-escalate the situation.
کوشیدند از وخامت اوضاع بکاهند.
a de-escalation of mutual accusations
تخفیف اتهامات متقابل
کلمات دیگر: