(با: out یا off) گرفتن از (با تقطیر)، زدودن
distill or distil
انگلیسی به فارسی
تقطیر کردن یا شدن، چکانیدن، چکیدن
عصارهی چیزی را گرفتن، لب مطلب را گفتن، تلخیص کردن، ژاویدن
جملات نمونه
They distil drinking water from sea water.
آنها از آب دریا آب آشامیدنی میگیرند.
A lot of whisky is distilled in Scotland.
در اسکاتلند ویسکی به مقدار زیاد ساخته میشود.
Gasoline is distilled from crude oil.
بنزین را از نفت خام تقطیر میکنند.
water distilling over the rocks
آبی که از روی سنگها میچکد (نشت میکند)
distilled water
آب مقطر
A liquor that distils easily.
مشروبی که به آسانی تقطیر (چکانیده) میشود.
to distil off the salt from sea water
نمک آب دریا را گرفتن
to distil information before presenting it to the committee
اطلاعات را پیش از ارائه به کمیته تلخیص کردن (ژاویدن)
She distils her soul into her poetry.
او عصارهی روح خود را با شعرش میآمیزد.
to distil the meaning of a poem
مفهوم یک شعر را بیرون کشیدن