کلمه جو
صفحه اصلی

dopey or dopy

انگلیسی به فارسی

(عامیانه) تحت‌تأثیر مواد مخدر، از خود بیخود، لایعقل، منگ


خنگ، احمق، گیج، سر به هوا، بیعرضه، بیحال و هواس


جملات نمونه

That medicine made me feel really dopey.

آن دارو مرا حسابی نشئه کرد.



کلمات دیگر: