تار، لیف (الیاف)، رشته، نخ، تارچه، دشک، نایچه، (ریسندگی) خامه
fiber or fibre
انگلیسی به فارسی
ریشهی تارمانند، موی ریشه
تاروپود، بافت (پارچه)
(مجازی) نهاد، منش، شخصیت
رجوع شود به: roughage
جملات نمونه
nylon fibers
الیاف نایلونی
cotton fibers
الیاف پنبه
muscle fiber
رشتهی عضلانی
wool fibers
الیاف پشمی
nerve fibers
رشتههای عصبی
a fabric of coarse fiber
پارچهی درشتبافت
a man of strong moral fiber
مردی که ساختار اخلاقی او محکم است
کلمات دیگر: