(دکمهی رادیو یا تلویزیون و غیره را) تنظیم کردن، (روی ایستگاه فرستنده) میزان کردن
fine-tune
انگلیسی به فارسی
(مجازی) تعدیل و تنظیم کردن، آماده و میزان کردن، آمادن
تنظیم دقیق
مترادف و متضاد
make small adjustments
Synonyms: adjust, calibrate, make improvements, set, tune up, tweak
جملات نمونه
They fine-tuned the plans for the trip to the moon.
آنان برنامههای سفر به ماه را مورد تعدیل و تنظیم نهایی قرار دادند.
کلمات دیگر: