(شعر قدیم) زمان گذشته و اسم مفعول: fix
fixt
انگلیسی به فارسی
فیکست، درست کردن، تعمیر کردن، محکم کردن، ثابت شدن، محدود کردن، نصب کردن، ثابت ماندن، معین کردن، کار گذاشتن، استوار کردن، جا دادن، مقرر داشتن، تعیین کردن، قرار دادن، بحساب کسی رسیدن، مستقر شدن، چشم دوختن به
کلمات دیگر: