کلمه جو
صفحه اصلی

frame-work

انگلیسی به فارسی

(اسکلت ساختمان یا ماشینآلات و غیره) چارچوبه، کالب، کالبدار، سازه، بدنه، اسکلت، استخوانبندی (ساختمان و غیره)، چوببست، قاببندی


(مجازی) چارچوب یا ساختمان اصلی هرچیز، اسطقس، زیرساخت، ساختار، محدوده، اصول و اساس هرچیز


رجوع شود به: frame of reference


جملات نمونه

bridge with a wooden framework

پل با سازه‌ی چوبی


The motor is mounted on a steel framework.

موتور بر یک قاب پولادین سوار است.


The water tank rested on a framework made of iron beams.

تانک آب بر روی چارچوبی متشکل از تیرهای آهن قرار گرفته بود.


The earthquake cracked the walls of the house but did not damage its main framework.

زلزله باعث ایجاد ترک در دیوارهای خانه شد؛ ولی به اسکلت‌بندی اصلی آن صدمه‌ای نزد.


the framework of the law

چارچوب قانون


Decisions must be made within an ethical framework.

تصمیمات بایستی در یک چارچوب اخلاقی اتخاذ گردند.



کلمات دیگر: